گفتار در فتح شهر بند و قلعه بطنیر و استیصال اهالی آنجا از صغیر و كبیر
قلعه بطنیر حصنی بغایت حصین بود از قلاع مشهور كشور هند، و از راه دور افتاده، به جانب دست راست و اطراف و جوانب آن چول است، چنانكه از هر طرف پنجاه كروه و صد كروه آب نیست «2» و اهالی آنجا را از آب گولی است بزرگ بر در شهر، كه از پشه كال پر میشود و هرگز لشكر بیگانه آنجا نرسیده و از پادشاهان هند نیز كسی متعرض آن نشده و سپاه بدانجا نبرده و بدین واسطه از اهالی دیبالپور و
______________________________
(1). ع: تپه.
(2). م:- «چنانكه از هر طرف ... آب نیست».
ص: 903
اجودن و دیگر مواضع، خلق بسیار از بیم صدمه عساكر گردون مآثر به آن حصار آورده بودند و كثرتی عظیم آنجا جمع شده، چنانچه در شهر نمیگنجیدند و بسی چهارپایان و عرابهها مشحون به صنوف رخوت و اجناس در حوالی آن بازداشته بودند «1».
حضرت صاحبقران گیتیستان «2»، صباح «3» سهشنبه بیست و پنجم ماه به اجودن درآمد و از صدق نیّت و صفای طویّت در قبه مرقد منوّر شیخ فرید شكر گنج- قدس سره 249- استمداد همت نموده، به دست نیاز از گنج رحمت الهی ذخایر فتوحات نامتناهی اندوخت و از آنجا بیرون آمده، «4» به عزم تسخیر بطنیر روان شد و از رود دنه «5»- كه از معظمات انهار هند است- گذشته «6»، و در خالص كوتلی «7» فرود آمد و از آنجا تا به اجودن ده كروه است «8» و تا بطنیر «9» پنجاه كروه و سه كروه یك فرسخ شرعی است. آن حضرت همان روز كه به قلعه خالص كوتلی «10» رسید، نماز پیشین گزارده، به سعادت سوار شد و بقیه روز و تمام شب، ماه كردار از سیر نیاسود تا آن چول كشیده «11» را، به عزم ملكانه به یك منزل قطع فرمود. و چون روز شد، قراولان- كه پیش رفته بودند- قراول دشمن را بشكستند و شیخ درویش اللهی «12» دو كس را فرود آورد و همان روز كه چهارشنبه بیست و ششم بود چاشتگاه موكب گیتیگشای جهانگیر به ظاهر بطنیر رسید و گورگه فروكوفته، خروش سورن و غلغله تكبیر و تهلیل از چرخ اثیر برگذشت و هرچه در بیرون «13» بود، تمام عرضه نهب و غارت گشت.
و والی آن شهر و قلعه- كه او [را] راو «14» دولجین «15» میگفتند، و راو به لغت هند
______________________________
(1). الف:- «چنانچه ... بازداشته بودند».
(2). الف:+ بعد از كفایت مصالح آجودن.
(3). الف: روز.
(4). الف:- «به آجودن درآمد ... بیرون آمده».
(5). الف، كلكته: آب اجودن.
(6). الف: عبور فرمود روز دیگر به.
(7). الف: قلعه خالص كوتل.
(8). الف: آمد و میان این قلعه.
(9). الف:+ قلعه.
(10). الف: آمد و میان این قلعه.
(11). ع: كشنده.
(12). م: الهی؛- الف: درویش اللهی كه به قراولی پیش رفته بود قراول دشمن را شكسته دو كس را دستگیر كرده آورد و همان روز كه پنجشنبه بیست و هفتم.
(13). ع:+ شهر.
(14). م: روا؛ ظاهرا منظور همان كلمه رای است كه به اغلب احتمال با كلمهRuy )فرانسه قدیم) وRoy )فرانسه جدید) به معنای شاه نسبتی دارد و در لاتینیRex ؛ راجه نیز رای چه است یعنی رای كوچك.
(15). الف: دوالجین؛ م: ذولجین.
ص: 904
بهادر را گویند- سپاهی گران و تبعی فراوان داشت و زمام امور آن نواحی به قبضه اختیار او قرار یافته بود و در آن حدود از آینده و رونده، باج میستد و تجّار و كاروانی از آسیب تعرض او ایمن نبودند، و چون از وسوسه دیو غرور و پندار به حصانت حصار و تبع و اهبت بسیار مغرور گشته سر به ربقه متابعت و مطاوعت و گردن به طوق بندگی و اطاعت درنیاورد. لشكر فیروزی اثر از دست راست امیر سلیمان شاه و امیر شیخ نور الدین و اللّهداد و از دست چپ امیرزاده خلیل سلطان و شیخ محمد ایكوتمور و دیگر امرا بیتوقف روی جلادت به تسخیر شهر نهادند و به حمله اول و صدمه نخست، شهر بند را بگرفتند و گروهی انبوه از هندوان به قتل آمدند و به آب تیغ، شعله حیات بسی از آن خاكساران بادپیما فرونشست و غنیمت فراوان به دست استیلای سپاه كشورستان افتاد. و هم در دم امرای تومان و قوشونات پیرامن قلعه درآمدند و به آهنگ محاصره، چپرها بسته، دست شجاعت به جنگ برگشادند و راودولجین با بهادران هند بر در قلعه ایستاده بود و مقابله و مقاتله را آماده گشته.
از امرای امیرزاده شاهرخ، امیر سلیمان شاه و سید خواجه و جهانملك حمله بردند و سید خواجه شمشیر رسانید و جهانملك نیز چندبار حمله كرده، كوششهای مردانه نمود و دلاوران عساكر گردونمآثر از اطراف و جوانب به صدای آوای برغو و كرّنای و خروش گورگه و كوس به جوش درآمده، صدمات مردانه متعاقب گردانیدند و چون نزدیك شد كه قلعه را به غلبه و قهر بگشایند، سیلاب رعب و بیم در خانه قرار و تمكین راودولجین افتاد و از سر عجز و اضطراب آغاز شفاعت و خواهشگری نهاد و سیدی را به حضرت صاحبقرانی فرستاد و درخواست كرد كه آن روز او را امان بخشند، تا روز دیگر كمر بندگی بسته، به درگاه عالمپناه آید. مراحم پادشاهانه ملاحظه جانب فرستاده- كه از منتسبان دودمان رسالت بود- فرموده، ملتمس او را مبذول داشت و لشكر مظفرلوا را از جنگ منع نموده، از در حصار بازگشت و از شهر بیرون فرموده در سایه حفظ و تأیید پروردگار فرود آمد.
ص: 905
و چون روز دیگر راو دولجین به عهد خود وفا ننمود و بیرون نیامد فرمان اعلی
[مصراع]
«كه بد نسخهای از قضا در مضا»
به صدور پیوست كه هریك از امرا در مقابل خود نقب فروبرده، به زیر دیوار قلعه رسانند «1». برحسب فرموده به حفر نقب مشغول شدند و هرچند از بالای قلعه آتش و سنگ و ناوك و خدنگ بر لشكریان میباریدند، پنداشتی بر سر آن دلاوران گلافشان میكردند. راو دولجین و كلانتران و اتباعش چون آنحال مشاهده نمودند، آتش دهشت در نهاد ایشان افتاده، دود حیرت از سر برآمد و غلبه خوف و هراس و اساس تجلّد ایشان را از هم فروریخت. مضطر و مضطرب به سر برجها برآمدند و تضرّع و زاری را وسیله نجات و رستگاری ساختند و به زبان مسكنت و بیچارگی عرضه داشتند كه حد خود شناختیم و از سر صدق و راستی قدم در جاده خدمتكاری و طاعتگزاری مینهیم و از مرحمت پادشاهانه امیدواریم كه صحیفه گناه و خطای ما بندگان را رقم عفو كشیده، به جان امان بخشند.
صاحبقران دادگستر به حكم «العفو زكوة الظّفر» 250 حاجت ایشان را به حسن قبول تلقی فرمود و راو دولجین در آخر همان روز پسر خود را با نایب «2» همراه كرده، با جانوران و اسبان تازی، به درگاه خلافتپناه فرستاد. و عاطفت پادشاهانه پسر او را تشریف خاص و جامه زربفت و كمر و شمشیر زرنگار نوازش فرمود و بازفرستاد.
پشت استظهار قوی گشته و دست امید به دامن مراد پیوسته و روز جمعه بیست و هشتم ماه، چاشتگاه، راو دولجین از حصار بیرون آمد و شیخ سعد الدین آجودنی با او بود و بر آستان سلطنت آشیان- كه سجدهگاه سرافرازان روی زمین و بوسه جای سلاطین جمشید تمكین بود- روی نیاز مالیده، به سعادت بساطبوس استسعاد یافت. و جانوران خوب و سه تغوز اسب با زین زر به رسم «3» پیشكش به عرض رسانید، و مجموع شاهزادگان و امرا را اسبها پیشكش كرده، عنایت پادشاهانه
______________________________
(1). ع: بیایند.
(2). الف: نانب.
(3). الف:- به رسم.
ص: 906
شامل حامل او شد و به جامههای طلادوز «1» و كمر زر و تاج بلندپایه و سرافراز گشت. و چون جمعی كثیر از مواضع آن ممالك، به تخصیص اهالی دیبالپور و آجودن، از مهابت شكوه رایت كشورگشای گریخته در آن قلعه جمع شده بودند، امیر سلیمان شاه و امیر اللّه داد برحسب فرمان به ضبط دروازه قلعه مشغول شدند و شنبه بیست و نهم مردم اطراف را- كه آنجا گرد شده بودند- به لشكرگاه ظفرپناه حاضر گردانیدند و طایفه طایفه را به معتمدان سپردند و قریب سیصد اسب تازی بیرون آوردند، و همت ملكانه مجموع را به امرا و بهادران «2» بخشید.
و چون اهالی دیبالپور، مسافر كابلی را با هزار كس از سپاه امیرزاده پیر محمد به غدر كشته بودند، پانصد مرد ایشان را به تیغ خونآشام انتقام بگذرانیدند و زن و فرزندان ایشان را برده كردند و مردم آجودن را كه از بدنیتی و بیدولتی روی از رایت ظفرپیكر برتافته بودند و گریخته، بعضی را به یاساق رسانیدند و چندی را اسیر گرفتند و اموال ایشان را تاراج كردند.
آری عطیه طالع حضرت صاحبقرانی، غلط گفتم فضل ربانی، و تأیید صمدانی، مقتضی آن بود كه هر آفریده كه یك سر موی پای از جاده متابعت آن حضرت سپهر مكنت فراتر نهد، البته از دست قهر سپاه ظفرپناهش از پای درآید و سر به باد دهد و هركه نه از سر صدق، دست اخلاص به دامن اقبال بیانتقالش زند، سراسیمه در زیر دستوپای مراكب كواكب «3» شمارش با خاك یكسان گردد.
[نظم]
بس پیل مست را كه نهیبش فروشكستبس شیر شرزه را كه شكوهش شكار كرد
هركس كزو نشست غباری به خاطرشدر حال گردش فلكش خاكسار كرد و كمال الدین برادر راو دولجین و پسر او چون اثر سیاست سپاه كشورستان نسبت با مجرمان و گناهكاران مشاهده نمودند، توهمی بیجایگاه به خود راه دادند و از غایت خوف و دهشت سررشته صواب از دست عقل صلاحاندیش ایشان برفت و از فحوای نصیحت مؤدّای
______________________________
(1). الف: طلاگون.
(2). الف: ملكان.
(3). ع: مواكب.
ص: 907
[بیت]
دامن دولت جاوید و گریبان امیدحیف باشد كه بگیرند و دگر بگذارند غافل مانده، روز یكشنبه سلخ صفر «1» باوجود آنكه راو دولجین در معسكر همایون بود به اندیشه باطل دروازه قلعه ببستند و در بلا و عنا به روی حال خود بازگشادند و راو دولجین بدین سبب دربند افتاد و شعله خشم حضرت صاحبقران اشتعال یافته،
[نظم]
بفرمود تا لشكر نامداردرآیند پیرامن آن حصار
به بازوی دولت خرابش كنندز سیلاب خون غرق آبش كنند عساكر منصور چون سعد غیور، به جوش و خروش درآمده، به حفر نقب و تخریب سور مشغول شدند. اهل قلعه به یقین دانستند كه مقاومت با آن گروه گردون شكوه از حیّز قدرت و مكنت ایشان بیرون است و اگر در آن بیباكی اصرار نمایند و آفتاب فتح حصار از مغرب قهر برآید، در توبه بسته ماند و امید از خلاص و نجات به كلی گسسته گردد، برادر و پسر راو دولجین از راه عجز و بیچارگی بیرون آمدند و روی ندامت بر خاك اعتذار نهاده، زبان تضرّع به پوزش و استغفار برگشادند و كلیدهای دروازهها «2» به بندگان درگاه سپردند.
و روز دوشنبه «3» غره «4» ربیع الاول از امرا امیر شیخ نور الدین و اللّه داد جهت درست كردن مال امانی به اندرون قلعه رفتند، و رایان آنجا از تیرهرایی روشندلانه و یكجهتانه، در پذیرفتن مال امان و ادا كردن وجه پیش نیامدند و از راستی- كه به گواهی مهر مبارك پادشاهی سبب رستگاری است «5»- انحراف جستند و در میان ایشان گبران و گمراهان بسیار بودند، آغاز مخالفت و عصیان كردند و قضیه به خشونت و پیكار انجامید.
______________________________
(1). الف: دوشنبه غره ربیع الاول.
(2). الف، ع: دروازه.
(3). الف: شنبه.
(4). الف: دوّم.
(5). اشاره است به نقش مهر تیمور: «راستی رستی».
ص: 908
[مصراع]
«و أوّل النار جمر ثم تشتعل»
و چون باد این خبر، به ساحت ضمیر منیر خاقان جهانگیر وزید، زبانه آتش خشم بالا كشید و فرمان قضا جریان نفاذ یافت كه آن خاكساران را به تیغ آبدار گذرانیده، دمار از روزگار كفّار فجّار و گرد استیصال از دیار آن منافقان بیاعتبار برآورند. سپاه ظفرپناه از تمام اطراف و جوانب قلعه، كمندها و طنابها بر كنگره حصار انداخته، به بالا برآمدند. اهل حصار آنچه گبران بودند بر وفق اشارت یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ «1» زن و فرزند و مال را آتش زده، بسوختند و قومی كه دعوی مسلمانی میكردند 251، زن و فرزند را گوسفندوار سر ببریدند و هردو طایفه اتفاق نموده، آهنگ جنگ و جدال و عزم رزم و قتال كردند. گروهی قوی «2» هیكل سنگیندل آهنین چنگ و حشری سراسر كوه جهالت و دریای ضلالت را پلنگ و نهنگ
[نظم]
همه تند و كینهكش و تیزچنگبه نیروی شیر و لجاج پلنگ
چو عفریتی از بهر خون آمدهز دهلیز دوزخ برون آمده و از لشكر اسلام
[نظم]
سپاهی به هیبت چو امواج دریاگروهی به كثرت چو اعداد اختر
نجسته همه عمر خویش از صف جنگجدایی چو اعراض لازم ز جوهر برحسب فرموده، در قلعه ریختند و تیغ جهاد آخته و غلغه تكبیر و تهلیل در خم چرخ اثیر انداخته با آن گمراهان درآویختند و جنگی عظیم واقع شد، چنانچه بسی از غازیان دولتمند، به سعادت شهادت فایز شدند و بعضی زخمدار گشتند. و امیر شیخ نور الدین را كه به عزم جهاد كمر اجتهاد بسته، پیاده «3» دست جلالت به غزا
______________________________
(1). حشر/ 2.
(2). م: قوی.
(3). الف:+ به شهر درآمده بود.
ص: 909
گشاده بود و یكی از بهادران، ایشان را به زخم تیغ از پای درآورده، جماعتی از گبران با شمشیرهای كشیده در میان گرفته بودند و نزدیك بود كه دستگیر كنند، اوزون مزید بغدادی و فیروز سیستانی به اتفاق حمله كردند و چندكس از آن بیدینان را به تیغ آبدار بر خاك هلاك انداختند و امیر شیخ نور الدین را از آن ورطه بیرون آوردند و آخر الامر نسیم نصرت كه مجاهدان غازی را برحسب وعده الهی مقرر و مدّخر است از مهبّ تأیید وزیدن گرفت و صبح فیروزی از مطلع یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ «1» الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ «2» دمیدن آغاز نهاد و لشكر اسلام غالب گشته ده هزار مرد از هندوان دیونژاد عفریتنهاد را به تیغ جهاد بگذرانیدند و از تن كشتگان و خون آن روز برگشتگان تمام آن خطه را كوه و دریا گردانیدند «3» و آتش در خانهها و بناهای شهر و قلعه انداختند و مجموع عمارات را خراب و ویران كرده با زمین هموار ساختند و آن دیار از صرصر قهر و انتقام لشكر اسلام سمت كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ «4» گرفته نوعی شد كه پنداشتی هیچ متنفّس هرگز در آن ناحیه نبوده وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ «5» و از غنایم آنچه در آن قلعه به دست آمد از زر و نقره و اسب و رخت، عاطفت حضرت صاحبقران همه را بر لشكریان بخش فرمود و زخمداران را به مراهم مراحم پادشاهانه نوازش فرمود و اوزون مزید «6» و فیروز را كه معاونت امیر شیخ نور الدین كوششهای مردانه كرده بودند و در مقام سربازی پای داشته دستبردهای دلاورانه نموده، به عنایت و تربیت اختصاص بخشید و تشریف و انعام ارزانی داشت.
گفتار در توجه رایت كشورستانی از بطنیر به صوب سرسطی و فتحآباد و اهرونی
چون تمام آن «7» شهر- و كدام شهر- ویرانهای زیر و زبر كرده، كه تندباد قهر از جیفه
______________________________
(1). همه نسخ: أنت.
(2). روم/ 5.
(3). الف:- «و از تن كشتگان و خون ... دریا گردانیدند».
(4). یونس/ 24.
(5). هود/ 102.
(6). سعادتنامه: افزون.
(7). ع:- تمام آن.
ص: 910
كشتگان آگنده بود و هوا از مجاورت مردار بسیار متغیر و گنده، حضرت صاحبقران چهارشنبه «1» سیوم «2» ماه از آن محل نهضت فرمود و پرچم رایت فتح آیت شانهزده مشاطه ظفر و جیش مظفّر لوای كشورگشای را جنود سعود آسمانی طلیعه و راهبر و چهارده گروه راه رفته موضعی را كه كناره حوض آب خوانند، مخیّم نزول همایون گشت و روز پنجشنبه چهارم «3» ماه از آن محل به سعادت روان شده، به قلعه فیروزه رسید و به فیروزی از آنجا گذشته، هم در آن روز شهر سرسطی را از غبار موكب ظفرقرین آذین بستند و اهالی آن شهر بیشتر بیدینان بودند و خوك در خانههای خود نگاه میداشتند و گوشتش میخوردند و از آوازه وصول رایت نصرتشعار، مجموع گریخته بودند و شهر را گذاشته، فوجی از عساكر گردونمآثر از عقب ایشان بشتافتند و بسیاری از آن گمراهان را دریافته، با ایشان محاربه كردند و برحسب فرموده وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ «4» به تیغ جهاد بگذرانیدند و هرچه همراه داشتند از اسبان و دیگر اسباب و اموال در تحت ضبط آورده، همه سالم و غانم بازگشتند، مگر عادل فراش كه در آن جنگ به عزّ شهادت فایز شد و در زمره یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ «5» انخراط یافت.
حضرت صاحبقران یك روز در شهر سرسطی اقامت فرمود و روز دیگر به سعادت از آنجا نهضت نمود و هیژده كروه مسافت قطع كرده به حوالی قلعه فتحآباد فرود آمد. عنایت ازلی در سكون و انتقال شامل احوال و لطف لم یزلی در نزول و ارتحال، كافل نظم امور دولت و اقبال. و مردم فتحآباد هم به اغوای غول ضلالت از طریق قویم و سمت مستقیم عدول جسته، روی ادبار به بیابان فرار نهاده بودند و غیبت نموده، طایفهای از سپاه ظفرپناه در پی ایشان روان شدند و بسی از آن سرگشتگان را به دست قهر از پای درآوردند، و چهارپایان و ذخایر و علایق ایشان را از سر تسلط و استیلا به دست آورده، مراجعت كردند. و روز یكشنبه هفتم ماه
______________________________
(1). الف: شب پنجشنبه.
(2). الف: چهارم.
(3). الف: جمعه پنجم.
(4). بقره/ 191؛ نساء/ 91.
(5). آل عمران/ 169، 170.
ص: 911
مذكور رایت نصرتشعار از فتحآباد به فیروزی روان شد و از قلعه رجبپور «1» گذشته، سایه وصول بر حوالی قلعه اهرونی انداخت. و چون در آن موضع هیچ كاردان صواباندیش نبود- كه به رسم استقبال پیش آمده، خاك ساحت بارگاه عالمپناه را سرمه دیده دولت سازد- تا نیّر عاطفت پادشاهانه پرتو حمایت بر حال مردم آن دیار اندازد، اهالی آنجا از صدمات عساكر گردونمآثر بعضی طعمه تیغ آبدار گشتند و بعضی در قید اسار گرفتار شدند و لشكریان غله بسیار برداشته، ابنیه و عمارات را آتش زدند و در آن محل جز توده چند خاكستر اثری نماند.
و روز دوشنبه هشتم ماه، سپاه ظفرپناه از قریه اهرونی به رهنمونی تأیید ذو الجلال، عزیمت ساختند و در صحرای قریه توهنه لوای دولت و اقبال برافراختند و در آن حدود از قومی كه ایشان را جتان گویند، گروهی انبوه از دیرگاه باز، استیلا یافته بودند و عنان بیباكی از جاده سداد و راستی برتافته و دست شرّ و فساد به دزدی و راهزنی گشاده، راه بر آینده و رونده بسته بودند و پای طغیان از حد مسلمانی بیرون نهاده، كاروانیان را به انواع ایذا از قتل و نهب تعرض مینمودند. و چون آن ناحیه از انوار ماهچه رایت فتح آیت، روشنی یافت، آن تاریكان «2» گمراه، از بیم، در میان بیشهها خزیدند و كشفوار سر در حجاب تواری كشیدند، و اكثر آن بیشهها نیشكر بود. فرمان قضا جریان نفاذ یافت و از سپاه ظفرپناه یك قوشون با توكل هندوی قرقرا «3» و مولانا ناصر الدین عمر تاخت كردند و از پی آن دزدان رفته، قریب دویست كس را به قتل آوردند و چهارپایان ایشان را گرفته و جمعی را اسیر كرده، به معسكر همایون پیوستند.
گفتار در ایلغار فرمودن صاحبقران كامكار و قلع و قمع جتان مفسد «4» بدكردار
چون همت عالی نهمت حضرت صاحبقران، به قلعوقمع مفسدان و ناراستان
______________________________
(1). همه نسخ: نور، ولی ظاهرا پور به معنای قلعه، صحیحتر به نظر میرسد.
مانند اسامی بمپور، فتحپور، برهانپور.
(2). ع: تازیكان.
(3). همه نسخ: قرقره.
(4). الف: مفسدان.
ص: 912
و ایمنی راهها و سلامت مسافران مصروف بود، روز سهشنبه نهم ماه ربیع الاول از توهنه نهضت فرمود و آغرق را با غنایم و اثقال- كه جمع آمده بود- در عهده اهتمام امیر سلیمان شاه بهطرف سامانه روانه داشت و او هم در آن روز از قلعه مونك گذشته، به جانب سامانه «1» نزول كرد. و حضرت اعلی به عزم استیصال جتان كه در بیابانها و بیشهها پنهان شده بودند، ایلغار فرمود و در آن روز از آن جتان دیوسیرت عفریتنهاد، قریب دو هزار مرد، از تیغ فتنهسوز لشكریان «2» فیروزروز، بر خاك هلاك افتادند و زن و فرزند ایشان را اسیر كرده، اموال و چهارپایان را تاراج كردند و ماده شرّ و فساد آن شریران- كه از مدت مدید باز، چابكرو «3» نسیم، از آن حدود به ترس و بیم میگذشت- به كلی منقطع گشت.
[نظم]
ز یمن دولت صاحبقران دینپروركه داشت حشمت جمشید و رای اسكندر
مبارزان مجاهد به ضرب تیغ جهاداز آن حدود بكندند بیخ فتنه و شر و در آن نواحی جماعتی از سادات- كه رایات جلالت آیات قدرشان، به پراچم تراجم، قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً «4» آراسته است- در دیهی مقام داشتند و به دلالت توفیق، روی امید به بارگاه خلافتپناه آوردند و به عزّ تقبیل انامل كریمه كه نوك خامه «جفّ القلم» بر نگین تمكینش فحوای
نظم
هردر كه سعادت ز عنایت «5» بگشایدمفتاح فتوحش ز سرانگشت تو باشد
ور «6» خاتمت خاتم جمشید به خیر استآن است نشانش «7» كه در انگشت تو باشد نگاشته بود، استسعاد یافتند. عاطفت حضرت صاحبقران كه سجیه همایونش از صدق نیت و حسن اعتقاد بر موّدت و ولای عترت طاهره نبوی «8»- علیه و علیهم الصلوة و السلام- مجبول بود، مقدم ایشان را به اعزاز و اكرام تلقی فرمود و ریاض
______________________________
(1). ع، م:- به جانب سامانه.
(2). م: لشكر.
(3). ع: وار.
(4). شوری/ 23.
(5). ع: به عنابت؛ الف: كه عنایت.
(6). الف، ع: وز.
(7). ع: گشایش.
(8). م:- نبوی.
ص: 913
امانی و آمال ایشان را به زلال ترحیب و اجلال سرسبز و شاداب داشت و همه را سر تا پای، جامههای گرانمایه «1» فرموده، قامت حالشان را به خلعت مكرمت و افضال، اعتدال سرو سهی بخشید و داروغا گماشت كه ایشان را از تعرض سپاه ذرهشمار آفتابآثار صیانت نماید.
و روز چهارشنبه دهم ماه، امیر سلیمان شاه با كوچها كه در نواحی مونك «2» بود، به نزدیك شهر سامانه نقل كردند و آن شب آنجا بودند، و روز پنجشنبه یازدهم به كنار آب كهكر رسیدند و رایت نصرتشعار، كه از توهنه جهت استیصال جتان ایلغار فرموده بود، آن روز «3» در كنار آب كهكر كه قریب به سامانه بود، بدیشان پیوست و چهار روز برای انتظار وصول آغرق بزرگ در آن یورت توقف نمود «4» و دوشنبه پانزدهم ماه از آن محل نهضت نموده، حوالی «5» پول كوپله «6» مخیّم نزول همایون گشت و امرا و لشكریان جوانغار مثل سلطان محمود خان و امیرزاده سلطان حسین و امیرزاده رستم و امیر جهانشاه و غیاث الدین ترخان و حمزه طغای بوغای برلاس و شیخ ارسلان و سونجك بهادر و مبشر و دیگر امرای دست چپ- كه در مرغزار كابل به راهی كه تعیین رفته بود، برحسب فرمان روان شده بودند و در آن راه هرجا كه به شهر و قلعه مخالفت رسیده بودند، همه را فتح كرده و اهالی آن را مقهور ساخته و تاراج كرده- در اینروز به موكب ظفرقرین پیوستند. و روز سهشنبه شانزدهم از آنجا كوچ كرده، و از پول كوپله گذشته، آن طرف پل مركز رایات نصرت آیات گشت. و آغرق بزرگ باقی لشكر- [كه] از راه دیبالپور میآمدند و ضبط آن به عهده شهامت و صرامت امیر شاه ملك بود- در آن روز به معسكر همایون ملحق شدند و روز چهارشنبه هفدهم در آن منزل توقف افتاد و روز پنجشنبه هژدهم «7» از كنار پول كوپله به سعادت و اقبال روان شده و پنج كروه راه رفته حوالی پول بكران «8» مضرب خیام ساختند و روز جمعه نوزدهم از آنجا كوچ كرده، به قریه كتیل «9» رسیدند و مسافت
______________________________
(1). ع:+ عطا.
(2). الف، ع: مانك.
(3). ع:- آن روز.
(4). م:- نمود.
(5). الف:- حوالی.
(6). در كتاب سعادتنامه، ص 99 «كویله» ضبط شده است.
(7). ع:- هژدهم.
(8). همه نسخ: یكران.
(9). سعادتنامه: كیتل.
ص: 914
میان سامانه و كتیل هفده كروه بود كه پنج فرسخ شرعی باشد و دو میل 252. و روز شنبه به سامانه رسیدند «1».
گفتار در صدور فرمان واجب الامتثال به روان شدن سپاه ظفرپناه به رسم یسال
چون شاهزادگان و امرا و لشكریان- كه برحسب فرمان هر فوجی به راهی متوجه شده بودند- مجموع جمع آمدند و به موكب همایونی پیوستند- چنانكه گفته شد- در این محل حكم قضا مضا نفاذ یافت و تمام امرای میمنه و میسره هریك به مورچل خود به توره روان شدند. در برانغار امیرزاده پیر محمد و امیرزاده رستم و امیر سلیمان شاه و یادگار برلاس و امیر شیخ نور الدین و امیر مضراب و قماری و تمور خواجه آقبوغا و دیگر امرا و در جوانغار سلطان محمود خان و امیرزاده خلیل سلطان و امیرزاده سلطان حسین و امیر جهان شاه و امیر شاه ملك و شیخ ارسلان و شیخ محمد ایكوتمور و سونجك بهادر و دیگر امرا و در قول تومان سانسیز و تومان كلان و امیر اللّه داد و علی سلطان تواچی و باقی تومانات و امرای قوشونات به این نسق تا بیست كروه مسافت- كه شش فرسخ شرعی باشد و دو میل «2» به عرض- یاسامشی نموده بهطرف دهلی روان شدند.
[نظم]
سپاهی به كثرت فزون از قیاسغبار سم اسبشان بیم و باس
ز غریدن كوسشان گاه رزمبه هول قیامت شدی چرخ، جزم
همه تیغ مردی به كف بهر دینسنان آب داده به زهراب كین
سر بختشان را ز توفیق تركز بهر غزا دل نهاده به مرگ روز دوشنبه بیست و دوم ماه به قلعه اسندی رسیدند و از كتیل تا اسندی هفده كروه است. و مردم سامانه و كتیل و اسندی- كه بیشتر كیش مجوس داشتند- همه را
______________________________
(1). ع، م: و روز شنبه به سامانه رسیدند.
(2). الف:+ شرعی باشد.
ص: 915
سابقه شقاوت دامنگیر شده، خانههای خود را سوخته بودند و بهطرف دهلی گریخته، چنانچه سپاه نصرتشعار در آن دیار دیّار ندید.
و روز سهشنبه بیست و سیوم از حصار اسندی نهضت فرموده و شش كروه مسافت قطع نموده، حصار تغلقپور مركز اعلام ظفر انجام لشكر اسلام گشت و اهالی آن حصار، طایفهای از بیدینان ثنویه بودند كه دیده بصیرتشان از اشراق نور توحید محروم مانده، كائنات و حوادث را دو مبدأ، اثبات كنند و آن را یزدان و اهرمن گویند و به نور و ظلمت از آن تعبیر نمایند و هرچه از قبیل خیرات شناسند از یزدان دانند، فساد و شرور كه در مجاری امور عالم رو نماید به اهرمن نسبت كنند و الحق- «و ان لا مؤثر فی الوجود الّا اللّه». القصه مقیمان آن حصار- كه ایشان را سالون میخواندند- مجموع رو به گریز نهادند. عساكر گردونمآثر بیتوقف قلعه را آتش زدند و تمام سوخته، از آن اثر نگذاشتند.
و روز چهارشنبه بیست و چهارم ماه، رایت نصرتپناه سایه وصول به شهر پانی پت «1» انداخت و از تغلغپور تا پانیپت «2» دوازده گروه است. اهل پانیپت «3» دست اضطرار در دامن فرار زده سر عجز در گریبان اختفا كشیدند و در آن مقام هیچ متنفّس پیدا نشد و در اندرون حصار یك انبار گندم بود كه از ده هزار من به سنگ بزرگ- كه عبارت از صد و شصت هزار من شرع باشد- افزون آمد، آن را بر لشكریان بخش كردند. و روز پنجشنبه بیست و پنجم از آنجا كوچ كرده و شش كروه راه رفته بر لب آب پانیپت فرود آمدند. روز جمعه بیست و ششم، امرای برانغار و جوانغار با سپاه فیروزیشعار جبه پوشیده و جنگ را آماده گشته روان شدند. عون ربانی مقارن رایت ممالكآرای و سعادت آسمانی رهنمای عساكر كشورگشای.
و روز شنبه بیست و هفتم، فرمان قضا جریان به نفاذ پیوست كه امرای برانغار تا موضع جهاننمای- كه عبارت از عمارتی است كه سلطان فیروز شاه در دو فرسخی دهلی بر بالای كوهی ساخته و در دامن آن كوه آبجون، كه دریایی روان است،
______________________________
(1). الف: پانیت.
(2). الف: پانیت.
(3). پانیت.
ص: 916
میگذرد- تاخت كنند. ایشان برحسب فرمان از قریه كانهیكزین «1» تا جهاننمای بتاختند و احشام و صحرانشینان آن ناحیه را كشته و اسیر كرده و غارتیده، مظفر و منصور و غانم و مسرور بازگشتند. و روز دوشنبه بیست و نهم حضرت اعلی از مقابل قریه پله بر آبجون عبور فرمود و به جانب حصار لونی توجه نمود كه علفزار در آن طرف بود و همان روز به قلعه لونی رسیده، فرود آمد «2» و آن قلعه در میان دو آب واقع است، آبجون و آبهیلن «3» و آن نهری است بزرگ كه سلطان فیروز شاه از آب كالینی بریده است و به قرب فیروزآباد به آبجون متصل میشود «4»، و پیشتر امیر جهان شاه و امیر شاه ملك و امیر اللّه داد به اشارت حكم قضا نفاذ، به پای آن قلعه آمده بودند و میمون میشوم- كه حاكم آن قلعه بود- و ساكنان آنجا چون از دانش مایهای و از سعادت پیرایهای نداشتند، به اقدام اطاعت و اذعان پیش نیامدند و طریق طغیان و عصیان سپرده، به جنگ مشغول شدند. و چون رایت فتحآیت سایه وصول بر آن محل انداخت، شیخی كه از پیر عقل ارشاد یافته، بیرون آمد و از سر صدق، گردن انقیاد را به طوق عبودیت بیاراست و دیگر سكّان قلعه از گبران و نوكران ملو خان، پای جهالت از طریق ضلالت فراتر ننهادند و دست خسارت از جسارت و بیباكی بازنداشتند. امر واجب الامتثال به استیصال آن زمره ضلال صادر شد و عساكر گردونمآثر، روی جلادت و اقتدار به فتح حصار آوردند و از اطراف و جوانب نقب زده، وقت نماز پیشین كه هنگام رسیدن رایت ظفرقرین بود، تا وقت نماز پسین قلعه را بگشادند و بیشتر گبران در اندرون حصار، خانههای خود را با زنان و فرزندان سوخته بودند.
حضرت صاحبقران آن شب در بیرون حصار توقف فرمود، روز سهشنبه سلخ ربیع الاول فرمان داد از نوكران ملو خان و متوطنان آن قلعه هركه به زیور اسلام متحلّی بود جدا كردند و گبران بیدین را به تیغ جهاد بگذرانیدند و تمام اهالی حصار را غارت كردند، الّا سادات- كه نور دیده عالمیان و سرور سینه اهل ایمان و
______________________________
(1). سعادتنامه: كانهیكرین؛ كانهیكرمن.
(2). الف: در میان دو آب فرود آمد.
(3). ع: هیكن.
(4). الف+ «فرود آمد، چه آب جوی از بالای این محل دو شاخ میشود و در فیروزآباد بههم میپیوندد».
ص: 917
ایقانند- و قلعه را بسوختند و ویران ساختند و روز چهارشنبه غره ماه «1» ربیع الآخر حضرت صاحبقران به راه نمونی اقبال سوار شد و به لب آب جون به مقابله جهاننمای فرمود تا گذارهای «2» آب را به نظر احتیاط درآورده، به نفس مبارك تفحص نماید و هنگام عصر به سعادت بازگشته در معسكر ظفرپناه فرود آمد.
و چون دهلی نزدیك بود، جهت كیفیت وضع محاصره با شاهزادگان و امرا سنت استشارت مرعی داشت و رأی بر آن قرار یافت كه اول غله بسیار جهت علوفه عساكر نصرتشعار جمع آورده، در آن حصار ضبط نمایند و بعد از آن به معونت تأیید آسمانی به محاصره و فتح شهر گرایند و از برای امضای این رای، امیر سلیمان شاه و امیر جهانشاه و دیگر بندگان درگاه، از این یورت هم در غره ماه برحسب «3» فرمان روان شدند، تا جانب دهلی را تاخت كنند. روز دیگر خاطر خطیر صاحبقران جهانگیر نشاط احتیاط عمارت جهاننمای فرموده از سریر خلافت مصیر به موكب «4» فلك شكوه قمر مصیر برآمد، و با قریب هفت سوار جبهپوش سختكوش، به دلالت سروش هوش روان شد و از آبجون گذشته، آن عمارت جهاننمای را به حقیقت جهاننمای ساخت و همانا سلطان فیروز شاه در وضع این نام ملهم شده بود، به این معنی كه عمارتش از حضور عالمی در وی و جهانی در صورت انسانی جهاننمای خواهد گشت و
[عربیه]
لیس من اللّه بمستنكران یجمع العالم فی واحد و حضرت صاحبقران گیتیگشای «5»، بعد از تفرج جهاننمای، احتیاط فرمود كه محل رزم و جدال و میدان محاربه و قتال كجا مناسبتر افتد. و علی سلطان تواچی و جنید بورلدای را كه به قراولی رفته بودند بازآمدند. و علی سلطان، محمد سلف را گرفته آورد و جنید دیگری را و بعد از استفسار احوال و اخبار، محمد سلف عرضه تلف گشت. و در اثنای این احوال، ملو خان با چهارهزار سوار و پنج هزار پیاده و
______________________________
(1). ع:- ماه.
(2). الف: گذرگاههای.
(3). ع: رجب.
(4). ع: مركب.
(5). الف: ستان.
ص: 918
بیست و هفت پیل از میان درختستان ظاهر شهر بیرون آمده، به نزدیك جهاننمای رسید.
حضرت صاحبقرانی در كنف حفظ ربانی از آب بهطرف لشكرگاه گذشته بود و قراولان لشكر منصور سید خواجه و مبشر با سیصد مرد به مقابله و معارضه منقلای ایشان مشغول گشته، نبردكنان تا به كنار آب بیامدند و در آنجا نیران حرب و قتال اشتعال یافت. حضرت صاحبقران، سونجك بهادر و اللّه داد را امر فرمود كه به معاونت سید خواجه مبادرت نمایند. ایشان برحسب فرمان با دو قوشون چون باد از آب بگذشتند و به سید خواجه پیوستند و به اتفاق حمله برده، دست جلادت به تیرباران برگشادند. مخالفان چون شیوه شجاعت و دلاوری سپاه ظفرپناه مشاهده نمودند، نجات در فرار دانستند و در صدمه نخست روی گریز به دهلی نهاده و چون حروف تهجّی از هم فروریختند. و سید خواجه مركب مردی پیش رانده، به سنان آتشبار آب حیات آن بادپیمایان را بر خاك هلاك ریختن گرفت و بسی مردم از ایشان تلف شد و در حال گریز دو پیل جنگی بیفتاد و سقط شد و عقل دانشور از وقوع این اثر به طلوع آفتاب فتح و ظفر متیقّن گشت. چه رأی صائب از گریه «1» ابر آذاری به خنده ریاض استدلال كند و بصیرت ثاقب از وزیدن نسیم بهاری، به دمیدن روایح گلبرگ طری انتقال نماید.
[نظم]
به كاری كه اقبال یاری دهداز اول اساسش به خوبی نهد
چو اول قدم خصم یابد گزندبه نصرت دهد مژده بخت بلند
گفتار در نقل كردن رایت نصرتشعار به جانب شرقی قلعه لونی و قتل اسیران كفار كه در اردوی كیهان پوی جمع آمده بودند
در روز جمعه سوم ربیع الثانی رایت فتحآیت از مقابل جهاننمای- كه سبق ذكر
______________________________
(1). ع:- گریه.
ص: 919
یافت- نهضت فرمود و جانب شرقی قلعه لونی مضرب خیام نزول فرخنده گشته، قبه بارگاه خلافتپناه به اوج مهر و ماه برافراشته شد. و در آن یورت، شاهزادگان بزرگوار و امرای نامدار و سرداران قوشونات كه به تاخت رفته بودند مجموع در پایه سریر اعلی حاضر آمدند و خاك ساحه درگاه عالمپناه توتیای دیده دولت ساختند و حضرت صاحبقران با آنكه در امور سلطنت و جهانبانی و مصالح رزمآزمایی كشورستانی، مؤیّد من عند اللّه بود، به نفس مبارك در چندان مصاف و معركه و جنگاه حاضر شده بود كه هیچ سردار سپاهی پیشه را دست نداده باشد تا به پادشاهان ذو شوكت چه افتد. لاجرم در آن مجمع خاص و انجمن مشحون به اعاظم اماجد و خواص، زبان مبارك كه ترجمان ملهم دولت بود برگشود و به عبارتی- كه جانها نثار آن سزد- توره و یاساق سلاطین قدیم در غمرات معارك و حروب ادا فرمود و قواعد نبردآزمایی و صفشكنی و رسوم تیغگذاری و دشمنفكنی گزارش نمود و قانون حمله بردن و به لجه دریای وغا دررفتن و طریق كوشش نمودن و از گرداب هیجا بیرون «1» آمدن و جمیع آداب پیكار و شرایط رزم و كارزار به نوعی در سلك بیان كشید- كه اگر روزگار سمع داشتی، اصغا نمودی و بر جان نگاشتی- و تعیین فرمود كه «2» هركسی در برانغار و جوانغار و هراول و قول در كدام مقام بایستد و چگونه عنان در عنان یكدیگر پیوندند و حمله مخالفان و معارضان را چگونه رد كنند. حاضران جمله «3» گوش هوش را از استماع آن كلمات حكمتسمات- كه دعوی «كلام الملوك ملكوك الكلام» 253 از آن مبرهن میشد- پر لؤلوی شاهوار ساختند و زمین عبودیت به لب ادب بوسیده، زبان اخلاص به دعا برگشادند كه
[نظم]
درخشنده تیغت عدوسوز باددرفش و سنان از تو فیروز باد
ستاره، روش بر رضایت كندفلك بر سر و دیده جایت كند
سر سركشان زیر پای تو بادهمه ورد اختر ثنای تو باد
______________________________
(1). ع:- بیرون.
(2). م:- و تعیین فرمود كه.
(3). ع:- جمله.
ص: 920
و در همان روز امیر جهان شاه و دیگر امرا به عرض همایون رسانیدند كه از لب آب «1» سند تا به این منزل، كموبیش صد هزار هندوی بیدین از گبر و بتپرست اسیر گشتهاند و در معسكر ظفرپناه جمع آمده، مبادا كه روز جنگ به اهالی دهلی میلی نمایند و هجوم كرده به ایشان پیوندند. و برحسب اتفاق آن روز كه ملو خان با لشكر و پیلان بیرون آمده بودند، آثار بشاشت و خرّمی در ایشان ظاهر شده بود و این معنی را نیز معروض داشتند. بنابراین یرلیغ قضا نفاذ به صدور پیوست كه مجموع هندوان- كه در دست لشكریانند- به قتل آورند، و هركس كه در امتثال این امر تأخیر و تهاون روا دارد او را بكشند، و زن و بچه و مالش ازان آنكس باشد كه تقصیر او را به عرض رساند. برحسب فرموده، به روایت اقل، صد هزار هندوی بیدین را به تیغ جهاد بگذرانیدند. از آن جمله مولانا ناصر الدین عمر- كه یكی از زمره ارباب عمایم بود- پانزده هندو در خیل داشت و با آنكه هرگز گوسفندی ذبح نكرده بود، در آنروز امتثال فرمان را هر پانزده طعمه شمشیر غزا ساخت. و حكم لازم الاتّباع نفاذ یافت كه از لشكریان از هر ده نفر یك نفر در آن یورت توقف نمود، زن و فرزند هندوان و ستوران كه از تاراج حاصل شده بودند محافظت نمایند و بعد از آن، عزیمت طرف شهر تصمیم پذیرفت و پیشین همان روز كوچ كرده، به كنار آبجون فرود آمدند.
جماعت منجمان و اخترشناسان در باب اوضاع فلكی پوشیده بحثی میكردند و از انظار سعد و نحس كواكب سخنی میراندند. حضرت صاحبقران پاكاعتقاد از قضیه «اهل التنزیه و التقدیس لا یؤمنون بالتثلیث و التسدیس» علامات نجومی را اعتبار ننهاد و دست توكل به عروه عنایت پروردگاری زد، كه این سقف فیروزهفام آسمانی و آن چراغهای رخشنده نورانی افراخته و افروخته قدرت بیعلت اوست تعالی و تقدّس.
بیت
ز سعد و نحس كواكب مدان تو راحت و رنجكه غرقهاند همه همچو ما در این دریا
______________________________
(1). ع:- آب.
ص: 921
و لا غرو «1»؛ حضرت صاحبقرانی كه مظهر آثار قدرت قادر «2» قدیم باشد از مقارنه سعدین و «3» نحسین غم و شادی به خاطر خطیر راه دهد، و همایون ذاتی كه از یمن وجود مباركش ناهید بزم دولت ساز بهجت و اهتزاز نوازد و خورشید اوج ملك و ملت در ذروه شرف و رفعت رایات افتخار و مباهات افرازد، چگونه از اندیشه اثر نظر اختر، معظمات مهمّات را در عقده تعویق اندازد.
[نظم]
رایت و رای شریفش تا ز عدل افگندهاندنور بر چرخ بلند و سایه بر دهر خراب
روشنان سقف گردون فارغاند از احتراقساكنان ربع مسكون ایمناند از اضطراب روز دیگر وقت صباح كه هنگام فوز و نجاح است، آن حضرت بعد از نماز بامداد و فراغ از ادای وظایف اوراد، به منشور ربانی و كلام سبحانی كه لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ «4» اولا جهت رفتن به شهر دهلی، مصحف مجید به فال بگشاد و این آیت از سوره یونس برآمد: إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ «5». فحوای ترجمه ظاهر این آیت كریمه آن است كه مثل زندگانی این جهان، همچو آب باران است كه آمیخته شود به وی رستنیهای زمین از آنها كه آدمیان و حیوان خورند تا چون فراگیرد زمین پوششهای رنگین و آراسته گردد، گمان برند اهل آنكه غله و میوه از آن میتوانند گرفت و منفعت از آن خواهند یافت، برسد در آن حكم ما شبی یا روزی و آن رستنیها را هیچ سازد و نیست گرداند، چنانكه دیروز نبود و همچنین مبیّن و مفصّل میسازیم آیات و علامات را از برای قومی كه فكر كنند و اندیشه نمایند در بدایع و صنایع آفریدگار جل و علا.
______________________________
(1). الف: و لا غیر.
(2). الف:- قادر.
(3). ع، م:- سعدین و.
(4). فصّلت/ 42.
(5). یونس/ 24.
ص: 922
و چون نیت در این فال حال شهر دهلی بود و اهالی آن، برآمدن این آیت دلیلی باشد روشن به زوال اقبال مخالفان و نقصان و خسران ایشان و باز به نیّت ملوخان- كه روی رزمه آن سپاه و پشت و پناه كشور هند بود- تفأل فرمود و این آیت از سوره نحل برآمد؛ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوكاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ «1» باری تبارك و تعالی در این آیت مثل زده كافر و مؤمن را به حال بنده زرخریده عاجز كه قادر نباشد بر هیچچیز، و آزادمردی كه از فضل خدای تعالی رزقی فراخ و بهرهای تمام یافته باشد و آن را پنهان و آشكارا نفقه كند و بخشش نماید هرگز برابر یكدیگر باشند؟
از این دو فال خجسته كه بغایت مناسب و موافق حال افتاد، سرّ اعجاز قرانی و كمال لطف و عنایت ربانی نسبت با حضرت صاحبقرانی به ظهور پیوست إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْری لِأُولِی الْأَلْبابِ «2». حضرت صاحبقران صاحبتأیید، اعتماد بر فال قرآن مجید كرده، روز یكشنبه پنجم ماه مذكور از كنار آبجون به عون الهی سوار شد و از آب گذشته دیگر طرف آب، معسكر ظفرمآب گشت. لشكریان رعایت حزم را خندقی فروبرده، متصل بیشهای كه آن را پشته بهالی خوانند و از شاخ درخت، چپر و حصار ساختند و در پیش خندق، گاومیشان را گردن و پای درهم بستند و در پس چپر خیمهها و شتران بخوابانیدند. «3»
گفتار در رزم حضرت صاحبقران با سلطان محمود «4» والی هندوستان و ظفر یافتن بر ایشان
از پرتو آفتاب هدایت انتصاب وحی آسمانی كه از آسمان معانی نص وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِیراً وَ سَعَةً «5» بر ساحت ادراك واقفان اسرار تنزیل میتابد و بر پیشگاه ضمیر منیر مستنشقان ازهار «6» تأویل میافتد. روشن
______________________________
(1). نحل/ 75.
(2). زمر/ 21.
(3). ع، م:- و شتران بخوابانیدند.
(4). الف:+ خان.
(5). نساء/ 100.
(6). ع:- ازهار.
ص: 923
است كه هر موفق سعادتمند كه از برای رضای خدای بیهمتا- سبحانه و تعالی- مرارت مهاجرت اوطان بر حلاوت مواصلت احبّه و خلّان اختیار كرده، مرتكب اخطار اسفار گردد و در راه نیكو بندگی درگاه اله- جلّ و علا- تلخی تعب و مشقت غربت را به كام همت كامیاب عالیجناب شیرین ساخته، در مواقف هول و خطر از بیم جان و خوف سر نیندیشد، هرآینه در مقام، وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ «1» بسی غنایم از عظایم فتوحات دنیوی و كرایم مدّخرات مثوبات اخروی فایز گردد.
[بیت]
هركو به گام صدق در این ره روان شودبر منتهای همت خود كامران شود به تخصیص كه قبله نیّت از صفای طویّت، افضل اعمال و اشقّ عبادات باشد و مسرح انظار قصد و اهتمام، در حركت و آرام، مجرد انتظام، در سلك مخاطبان تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ «2» بود و از نظایر این سیاق آن است كه چون صاحبقران مؤید دینپرور بر وفق مضمون
[نظم]
بگیر قبضه شمشیر عدل و جنبش كنبرآ به گرد همه هند، پادشاهآسا
هرآنكه اشهد ان لا اله الّا اللّهنگوید، از تن او كن سرش به تیغ جدا روی همت بلند به نیّت غزا و جهاد به صوب ممالك هندوستان نهاد، به هر دیار كه رسید جنود فتح و ظفر به استقبال موكب همایونش استعجال نمود، و چنانچه شرح داده شد، بسی بلاد و قلاع مسخر فرموده، از خبث وجود كفّار فجّار و بیدینان بدكردار پاك ساخت. و در هفتم ربیع الثانی روز سهشنبه كه به دقیقه حكمت فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «3» عظم سلطانه آن روز از میان ایام «4»، به كوكب قوت و قهر و انتقام یعنی ترك حصار فیروزهفام بهرام خونآشام منسوب است، علی الصباح كه به فوز و نجاح، خاقان مشرقی انتساب آفتاب، در معركه سپهر، رایت طلوع برافراخت و سپاه
______________________________
(1). جمعه/ 10.
(2). صف/ 11.
(3). یوسف/ 101.
(4). م:- ایام.
ص: 924
شاه سیاه چتر شب را هزیمت داد، جهانپناه گردون و كهنه دهلی دهر بوقلمون را از وحشت هندونژادان ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ «1» بپرداخت. خورشید رأی كشورگشای حضرت صاحبقرانی از مطلع تأییدات آسمانی برآمده، پرتو التفات بر قهر دشمن و ترتیب سپاه نصرتپناه انداخت و چه سپاه،
[نظم]
بر عدد لشكرش وقوف ندادندچهره گشاینده یقین و گمان را
طاقت فوجی از آنكه راست كه طوفانصد یك از آن بود و غوطه داد جهان را و به سعادت و اقبال سوار شده، صفوف عساكر ظفرقرین محفوف به عون خیر الناصرین برحسب اشارت اصابتشعار، برانغار از فرّ شكوه شاهزاده كامگار پیر محمد جهانگیر و امیر یادگار برلاس و امیر سلیمان شاه و امیر مضراب و قماری و تمور خواجه آقبوغا و دیگر نویینان زینت پذیرفت.
[بیت]
چو خسرو صف میمنه ساز كردز تیغ اژدها را دهن باز كرد و جوانغار از وفور شوكت امیرزاده سلطان حسین و شاهزاده خلیل سلطان و امیر جهانشاه و شیخ ارسلان و دیگر امرا آرایش یافت.
[بیت]
صف میسره هم بیاراست چستیكی كوه گفتی ز پولاد رست و هراول به صرامت و شهامت امیرزاده رستم و امیر شیخ نور الدین و امیر شاه ملك و اللّه داد و سایر امرا انتظام گرفت.
[بیت]
هراول چنان كرد آن پیشگاهكه در حیرت افتاد از آن مهر و ماه و ماهچه رایت نصرت آیت حضرت صاحبقران از اوج قلب و «القلب مستقر
______________________________
(1). نور/ 40.
ص: 925
سلطان الروح» به طالع فرخنده برآمده، انوار فتح و فیروزی بر مفارق همگنان گسترد.
[بیت]
ز قلبی كه چون كوه پولاد بودپناهنده را قلعه آباد بود به عون صمدانی، لشكری آراسته گشت كه تا جمشید خورشید، شهسوار مضمار چهارم است و میدان آسمان جولانگاه شاه ماه و سپاه انجم، چشم زمانه بر چنان انبوهی نیفتاده و سپاهی به آن كثرت و شجاعت روی جلادت به رزمگاهی ننهاده،
[بیت]
فراوان سپه جمع شد بیش ازینندیده كسی لشكری پیش ازین و بدین نسق و ترتیب پیش راندند، و از جانب سپاه مخالف، قلب، مركز رایت سلطان محمود نبیره سلطان فیروز شاه گشت، با ملو خان. و میسره در اهتمام طغی خان بود و میر علی هوجه و جماعتی از سروران كشور هند، و میمنه در حیّز ضبط ملك معین الدین و ملك هاتی و سایر سپهسالاران آن سرزمین. بدین نسق و آیین، صفها آراسته با ده هزار سوار مكمّل كینهگزار و چهل هزار پیاده جنگی با اسباب و آلات حرب و پیكار روی مقابله و مقاتله به كارزار آوردند و عمده استظهار ایشان، پیلان كوهپیكر بود كه چون دریای خروشنده از باد سیاست به جوش آمده، همه را به سلاح و كجیم مرتب داشته و بر دندانهای ستون كردارشان دشنههای زهردار استوار كرده و بر پشت پشته مثال هریك، از چوب تختهای محوطه محكم ساخته، و بر هر تختی از آن، چند ناوكافكن و چرخانداز در مكمن «1» كمین كین نشسته و تخشداران و رعداندازان در پهلوی صف پیلان آماده جدال و قتال ایستاده.
و با این همه، معارضه با آن سپاه از سوار و پیاده- و اگرچه اضعاف مضاعفه آن بودندی- در نظر جلادت فوجی از عساكر گردونمآثر وقعی چندان نداشت؛ اما
______________________________
(1). م:- مكمن.
ص: 926
پیلان را دیگر ندیده بودند و از افواه و السنه شنیده كه هیكلشان از صلابت به حیثیتی است كه تیر و شمشیر بر آن كارگر نیست و قوتشان به مرتبهای كه مزیدی بر آن متصور نه، درختان قوی را به باد حمله از بیخ برآرند و بناهای عالی را به اشارت پهلویی ویران سازند و هنگام كارزار به خرطوم ثعبان كردار، اسب را با سوار از زمین در «1» ربایند و به هوا براندازند و از كثرت «2» سماع این مبالغهها- كه در بیشتر طباع مركوز میباشد- دغدغهای به خاطر بعضی «3» لشكریان راه یافته بود. چنانچه در وقت تعیین مواضع سروران و اعیان مرحمت حضرت صاحبقران كه در همهحال شامل احوال اهل علم و كمال بودی، از جمع علمای رفیعمقدار كه ظفر كردار ملازم ركاب همایونآثار بودند، مثل خواجه افضل پسر مولانا شیخ الاسلام سعید جلال الحق و الدین كشی و مولانا عبد الجبار پسر اقضی القضاة مولانا نعمان الدین خوارزمی، به زبان اشفاق و اشبال سؤال فرمود كه: «جای شما كجا خواهد بود؟» ایشان از دهشت آن سخنان كه شنیده بودند، بیاندیشه به جواب مبادرت نمودند كه: «جای بندگان در آن محل كه خواتین و عورات باشند و نه عجب!»
[بیت]
در آن زمان كه بود بیم جان شگفت مداربه زیر چادر ناهید اگر خزد بهرام و چون حضرت صاحبقران آن دغدغه از لشكریان تفرّس نمود، برای اطمینان خواطر، شرایط حزم مرعی داشته، فرمان داد كه از چپرها پیش صف لشكر حصاری سازند و در پیش آن به حفر خندق قیام نمایند و در پیش خندق، گاومیشان را پهلوی هم داشته، گردنها و پایهای ایشان را به چرم گاو برهم بندند و خارهای خسك بزرگ از آهن ساخته بودند و تعیین رفته كه پیادگان آن را نگاه دارند، و چون پیلان حمله آوردند در راه ایشان افشانند. و چون عنایت ازلی در همه باب یاور صاحبقران كامیاب بود، پیش از آن آفتاب فتح و ظفر از مطلع اقبال برآمد كه اینها به كار آید. و در آن حین كه لشكر جانبین بههم نزدیك شدند، صاحبقران مؤید
______________________________
(1). م: به.
(2). ع:- كثرت.
(3). ع:- بعضی.
ص: 927
پاكاعتقاد در میان لشكرگاه به دامن پشته بهالی «1» بر بالای بلندی سوار ایستاده بود و اوضاع اطراف و جوانب را به نظر احتیاط درمیآورد و چون تلاقی طرفین مشاهده فرمود، چنانچه عادت سعادت آثار آن مؤید كامگار بود در هركارزار، به قدم صدق پیاده شد و روی اخلاص و نیاز به درگاه پادشاه بینیاز آورد و تكبیر صدق نیّت و صفای طویّت، عقد نماز بسته، به قیام توجه تام و قرائت كلام ملك علّام و ركوع و خضوع و سجود و خشوع و تشهّد یقین و ایقان و سایر اركان تسلیم و اذعان، دوگانهای از برای یگانه حقیقی بگزارد و پیشانی مسكنت و ابتذال بر خاك تضرع و ابتهال نهاده، از حضرت ذو الجلال، نصرت و اقبال طلبید و اصلا سعی و كوشش خویش و كثرت اعوان و انصار جلادت كیش را در میان ندید.
[نظم]
شه پاك دین در مقام نیازهمی گفت با داور پاك، راز
كه ای برتر از معنی برتریكه داند ترا جز تو مدحتگری
همیشه رضای تو جویم به جانبه راه ثنای تو پویم به جان
ندارم غروری به گنج و سپاهترا در همه كار دارم پناه
كرم كردهای بارها با رهیاز «2» این باز هم لطف كن كآگهی
كه جز تو ندارم امیدی به كسكس بیكسانی به فریاد رس لاجرم بیتوقف، میامن استجابت دعا، قرین روزگار همایون آثار گشت و از غرایب اتفاقات كه به عنایت بیغایت پروردگار و صفای ضمیر منیر صاحبقران سپهراقتدار در آن موقف رونمود، آن بود كه چون آن حضرت به ادای نماز و عرض نیاز مشغول بود، بعضی امرا كه در هراول بودند مثل امیر شیخ نور الدین و امیر شاه ملك و اللّه داد را در خاطر گذشت كه اگر حضرت صاحبقران از لشكر قول برانغار و ما بندگان را مدد فرستد نشانه قوت دولت و بشارت فتح و نصرت باشد. و چون آن حضرت از توجهی كه داشت بپرداخت و روی دولت كه از گلگونه خاك
______________________________
(1). ع:- بهالی؛ الف: به لشكرگاه بالای بلندی.
(2). ع: در.
ص: 928
سجدهگاه برافروخته بود، به احوال لشكر منصور آورد، فرمان داد كه علی سلطان تواچی و از تومان، رستم طغایبوغا كه سانسز بود و در سلك لشكر قول انتظام یافته، مرتب ایستاده بودند. الطون بخشی و بستری «1» و موسی رگمال «2» با قوشونات خود به مدد لشكر دست راست روند و جمعی دیگر از امرای قوشون را به مدد هراول فرستاد و ایشان را دست و دل قوی گشته، به فتح و فیروزی جازم شدند و بیاندیشه بر مخالفان زدند و پیلان را با آن شكوه و هیبت، گاوصفت زبون «3» میراندند و از فرّ اقبال صاحبقران بیهمال و بركت آن كرامت كه اظهار فرمود، همگنان را از آن معنی مایه استظهار و اقتدار افزود و آثار جلادت و مردی آن دلاوران در اقطار عالم اشتهار یافت و به تمادی روزگار، آرایش اوراق لیل و نهار گشت و همان مثل گشت كه شیر شكار كند و طعمه دیگر جانوران باشد كه در پناه حمایت او روزگار گذرانند.
[بیت]
اگر برفروزی ز مه صد چراغز خورشید باشد بر او نام و داغ و صورت حال و كیفیت آن محاربه و قتال چنان بود كه
[نظم]
چو گشت از دو سو لشكر آراستهجهانی به پرخاش برخاسته
یلان رایت كین برافراختندگورگه زنان سورن انداختند
ز غریدن كوس خالی دماغزمینلرزه افتاد بر كوه و راغ
ز فریاد رویین خم از پشت پیلتو گفتی جهان كوفت كوس رحیل
دراهای هندی درآمد به جوشز ایوان كیوان گذشته خروش
به جنبش درآمد دو لشكر ز كیناز آن جنبش از جا برآمد زمین
روارو برآمد ز راه نبردهراسی درآمد به مردان مرد
ز پولادپوشان لشكرشكنتن كوه لرزید بر خویشتن
______________________________
(1). الف: بشری؛ ع، م: بسری.
(2). الف:- رگمال.
(3). الف، ع:- زبون.
ص: 929
قراولان ظفرقرین سونجك بهادر و سید خواجه بهادر و اللّه داد و نصرت قماری و صاینتمور بهادر و محمد درویش و دیگر دلاوران چون سپاه مخالف را بدیدند از طرف برانغار درآمده، كمین گرفتند «1» و چون قراول دشمن پیش آمد و از ایشان درگذشت،
[نظم]
روان زان كمینگه برون تاختندلوای شجاعت برافراختند
ز زین كوبهها چست برخاستهبه شمشیر، عمر عدو كاسته و با تیغ ظفرنگار چون شیران غران در طلب شكار از پس ایشان درآمدند و قریب پانصد ششصد كس را به یك حمله بر خاك هلاك انداختند.
[بیت]
سیاست درآمد به گردنزنیز چشم جهان دور شد روشنی و در قنبل برانغار شاهزاده پیر محمد، لشكر سپهر حمله ستاره عدد بدخواه را از جای بركرده، بر دشمنان حمله برد، و امیر سلیمان شاه نیز بادپای كوه توان را در زیر ران تیز كرده، عنان به دست جلادت سپرد و شاهزاده پیر محمد به تأیید دولت سرمد، پیل را شمشیر رسانید و بهادران برانغار به اتفاق، میسره سپاه بدخواه را كه اساس قرارش به استظهار طغای خان منوط بود از هم فروریخته براندند و از حوض خاص بگذرانیدند. و در جوانغار امیرزاده سلطان حسین و جهانشاه بهادر و غیاث الدین ترخان و دیگر دلاوران به قوت بازوی كامگار و زخم تیغ و سنان آبدار آتشبار، میمنه مخالف را كه به شوكت و تمكین ملك معین الدین و ملك هاتی، كوه آهنین مینمودند به كلی برهم شكسته، براندند و از عقب ایشان روان شدند و امیر جهانشاه- كه قنبل جوانغار بود- از عقب دشمنان درآمده، به نزدیك دروازه رسیده بود.
[بیت]
چو دشمن بجست از پیش تاختندسنان را به گردون برافراختند
______________________________
(1). ع: كردند.
ص: 930
و چون قلب دشمن با پیلان آراسته حمله آوردند، امیرزاده رستم و امیر شیخ نور الدین و امیر شاه ملك، به مقابل ایشان درآمده، كوششهای مردانه نمودند، و امیر شیخ نور الدین شمشیر رسانید و امیر شاه ملك، داد مردی داد و دولت تمور تواچی و منگلی خواجه و دیگر امرای قوشون و سایر بهادران و دلاوران به قوت دولت حضرت صاحبقران، بر صف پیلان جنگی زدند و در میان آن نهنگان بیستون هیكل، به چهار ستون روان درآمدند، و پیلبانان را از قله آن كوهها، نگونسار ساختند و به تیر و شمشیر، خرطوم «1» اژدهاصفت «2» پیلان را مجروح میگردانیدند و میانداختند.
[نظم]
فكنده همه دشت، خرطوم فیلفتاده تن كشتگان چند میل
ز خرطوم فیل و سر جنگجویهمه دشت پاشیده، چوگان و گوی
گیاهان به مغز سر آلوده گشتز كشته زمین سربهسر توده گشت مبارزان ممالك هندوستان از بیم جان، حركة المذبوحی میكردند و به قدر طاقت و توان، پای جلادت فشرده، دستبردها مینمودند، اما چون ستیزه با تندباد، نه حد پشه ضعیفنهاد است و پهلوی مقاومت با شیر ژیان زدن، نه به اندازه قدرت و مكنت آهوی ناتوان، آخر الامر هزیمت یافته، روی عجز به راه گریز نهادند و فحوای نص أَ لَمْ تَرَ كَیْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ «3» صورت حال گشت. و سلطان محمود و ملو خان گریخته خود را به شهر انداختند و در دروازه ببستند، و امیرزاده خلیل سلطان از جوانغار به نیروی بخت جوان و ضرب حسام زمردفام یاقوتافشان، از آن پیلان- كه پشت استظهار معاندان به آن قوی بود- یكی در قید اسار آورده و پیلبانان را نگونسار كرده، به طریق گاومیشی- كه دهقان به آن زمین شیار «4» كند «5»- براند، و به حضرت پادشاه روی زمین رساند «6».
______________________________
(1). ع:+ آن.
(2). ع: خلقت.
(3). فیل/ 1.
(4). الف: شد كار.
(5). ع:- كند.
(6). ع: آورد.
ص: 931
[نظم]
چو یاری دهد لطف پروردگارچه پیل قوی و چه گاو نزار
چو بازوی دولت گشاید كمندسر شیر گردون درآید به بند
بر اقبال از این به چه باشد دلیلكه طفلی ز خیلش سگالد به پیل
كجا بوده شهزاده ارجمندهم از پانزده سالگی پیلبند
هنوز از لبش میدمد بوی شیرچو شیران كند پیل جنگی اسیر و چون از مهبّ عنایت آفریدگار، نسیم فتح و فیروزی بر رایت نصرت شعار وزید و مخالفان به یكبارگی پشت داده، رو به فرار آوردند، صاحبقران سعادتقرین، وقت نماز پیشین به دروازه دهلی راند، و باروی آن را به نظر احتیاط درآورده، عنان یكران كیهاننورد از آنجا برتافت و به كنار حوض خاص به دولت و اقبال نزول فرمود. و حوض خاص دریاچهای است از مستحدثات سلطان فیروز شاه، وسعت آن به مرتبهای است «1» كه تیر پرتاب از یك طرف او، به دیگر طرف نمیرسد، و چون در موسم پشهكال از آب باران پر میشود، یك سال تمام اهالی دهلی آب از آن بر میدارند و مرقد سلطان فیروز شاه بر كنار آن واقع است و چون آن محل از حلول موكب معلّی مزین و محلّی گشت، شاهزادگان و امرا و اركان دولت در پایه سریر اعلی حاضر آمدند.
[نظم]
همه بوسه دادند روی زمیننهادند بر خاك راهش جبین
ببسته میان از پی چاكریگشاده زبان ثناگستری
كه بر خسرو، این فتح فرخنده بادجهانش مطیع و فلك بنده باد و بعد از اقامت مراسم تهنیت، آثار شجاعت و مردانگی كه از شاهزادگان و امرا و بهادران صدور یافته بود و غرایب امور كه به فرّ دولت قاهره در آن مصاف از هركس به ظهور پیوسته، بازمیراندند. حضرت صاحبقرانی را از ملاحظه وفور نعم الهی،
______________________________
(1). الف، ع:- است.
ص: 932
آب از چشم مبارك روان شد و رقّت فرمود و شكر باری تعالی- كه او را از عالمیان برگزیده چنان فرزندان كامگار و اعوان و انصار خدمتگزار ارزانی داشته بود- به ادا رسانید و آن شیران بیشه شجاعت و نهنگان دریای مردی و جلادت را دعا كرد. و الحق از تأمل و تدبر در مجاری احوال آن صاحبقران بیهمال به یقین میپیوندد كه ذات بزرگوارش مظهر قدرت آفریدگار و مصدر غرایب آثار و بدایع اطوار بوده، با چنان قهر و سیاستی كه از ذكر مواقف جلالی در هر مقام معلوم میشود، رقّت قلب و تنگدلی به حیثیتی كه چون شكر میگزارد و وظایف سپاس پروردگار بجای میآرد، آب از دیدگان روان میدارد و اشك نیاز بر چهره خضوع و خشوع میبارد و باوجود اشتغال ظاهر به تمام عالم، نور حضور باطن به مثابهای كه هر حاجت- كه بندگانش را هنگام ضرورت به خاطر میگذرد- از دل روشنش سر برمیزند و مصلحت آن را كار میبندد. اصابت رأی به مرتبهای كه مدة العمر نیرنگ هر تدبیر كه به كلك اندیشه بر لوح ضمیر منیر مینگاشت، به عینه صورت تقدیر بود كه واقع شده، از اندیشه «1» یك سر مو تفاوت نداشت و كمال شجاعت و دلاوری به درجهای كه از مبادی حال تا حین ارتحال- كه عنان از این سرای فنا و زوال برتافت- هرگز در هیچ ورطه، دهشت و انفعال به خاطر خطیرش راه نیافت و این معنی دلیلی روشن است بر صدق توكل و دوام توجه به حضرت حق.
[نظم]
دلی را كه از خود نكردی گمشنه از چرخ ترسد نه از انجمش
چو تو هستی از چرخ و انجم چه باكچو هست آسمان بر زمین زیر خاك لاجرم از قوت اسلام و حسن اعتقاد، قول منجمان را پس پشت اعراض میگذارد و روی توسل به سوی تفأل از كتاب كریم آسمانی میآرد و از غایت اخلاص و اختصاص هر مراد كه در موقف دعا از حضرت كبریا مسألت مینماید، مخدره استجابت از تتق غیب بیتوقف چهره میگشاید.
______________________________
(1). ع:- از اندیشه.
ص: 933
و اما حكایت داد و دهش و مرحمت و معدلت و مكرمت و بخشش و سایر ملكات ملكانه و اوصاف پادشاهانه از مطالعه تمام تاریخ اخبار بدایع اطوارش شمهای در توان یافت.
[نظم]
گواهی دهد در جهان خاك و آبهمان بر فلك چشمه آفتاب
كه چون او نبوده است شاهی به جنگنه در بخشش و كوشش و نام و ننگ
فریدون و كیخسرو نامدارمنوچهر و اسكندر كامگار
نبودند در عهد این پادشاهوگرنه شدندی ورا خاك راه
جهان گو، مجو مثل این نامجومگر هم ز نسل همایون او
كه نبود چنین پادشاهی دگرمگر هم ز اعقاب این تاجور
چو سلطان دیندار دانشپژوهشه مشتری فرّ گردون شكوه
مغیث خلایق به داد و دهشسكندر مقامات دارامنش
شهنشاه ابو الفتح نصرتقرینملاذ سلاطین روی زمین
سمیّ خلیل اللّه از احترامفروزنده نامش به سلطان تمام
چو سبق عنایت چنان راند فالكزو ملت و ملك یابد كمال
در اسمش اشارت بدین هردو استلقب بیگمان ز آسمان نازل است
ز مبدأ سمّی خلیل خداستبه فرجام سلطان فرمانرواست
به دولت فرازنده كاخ شرعبه گوهر فروزنده اصل و فرع
به نیروی عدلش قوی پشت دینبه عهدش حرم گشته روی زمین
فلك را حریم درش قبلهگاهجنابش ملوك جهان را پناه
چو تیغش گشاید زبان در وغاكند شرح إِنَّا فَتَحْنا «1» ادا
ز كلكش به تفسیر ن وَ الْقَلَمِعقود جواهر شده منتظم
دلش بحر و دست ابر و باران گهركفش كان اصناف جوهر هنر
______________________________
(1). فتح/ 1.
ص: 934 هنرهاش از تیغ پرس و قلمبه صولت چو رستم به حشمت چو جم
حدیث جم و رستم آراستمولی قدر ممدوح خود كاستم
جم ار بنده خواند زهی فخر فرسپی موكبش فخر اصطخر فرس
و گر كین گزارد به گاه نبردسر صد چو رستم برآرد به گرد
مفاخر كه عد كرده شد هست راستولی در مقام ستایش خطاست
مباهات صوری است شمشیر و تاجندارد صور نزد معنی رواج
كمالات این پادشه معنوی استنه تنها جهانگیری و خسرویست
به صورت جهانگیر و صاحبسریربه معنی ز سرّ ولایت خبیر
گشوده در معرفت بر دلشحجابی نمانده ز آب و گلش
به میرانش از رَبِّ هَبْ لِی «1» سریردرونش به علم لدنّی منیر
دلش غرق انوار حق الیقینبه صورت دهد داد دنیا و دین
خلافت كه ظلّ خدایی بودشهی راست كاین آشنایی بود
جهان پادشاهی به این داد و دینزهی فیض فضل جهانآفرین
خدایا ز آسیب عین الكمالنگهدار این شاه را لا یزال
دلش را ده از انس با خویش فرّز عدلش بیارا همه خشك و تر
بماناد فرمانده و كامرانفزون زانچه عادت شمارد جهان
گفتار در گریختن سلطان محمود و ملّو خان از شهر و فتح دهلی و ایلغار فرستادن حضرت صاحبقران از عقب ایشان
چون سلطان محمود با ملّو خان شكسته و عقد دولت و شوكت «2» از هم گسسته به شهر درآمدند، از آن حركت كه كرده بودند و جرأتی كه نموده، بغایت پشیمان شدند، اما بعد از وقوع، ندامت حاصلی نداشت. هم در آن شب چهارشنبه كه زمانه چون هندوان تیرهروز جامه در نیل سوگواری زده بود،
______________________________
(1). آل عمران/ 38.
(2). ع:- شوكت.
ص: 935
[نظم]
شبی كز سیاهی در آن مایه بودكزان نور در تهمت سایه بود
فلك بارگه را براندوده نیلسر پاسبان مانده در پای پیل و چون نیمهای از شب بگذشت سلطان محمود از دروازه هودرانی «1» و ملّو خان از دروازه بركه- كه هردو در جانب جنوبی جهانپناه واقع است- بیرون رفته، «2» بگریختند و در بیشه و بیابان آواره گشتند. و چون حضرت صاحبقران آگاهی یافت كه سلطان محمود و ملّو خان گریختند، امیر سعید و تمور خواجه آقبوغا و خاند سعید سلدوز و آلطون بخشی و غیره در عقب ایشان بفرستاد، و ایشان به تعجیل شتافته، بسیاری از گریختگان را فرود آوردند و غنیمت فراوان گرفتند و دو پسر ملّو خان، سیف الدین «3» خان- كه به ملك شرف الدین اشتهار یافته بود- و خداداد را اسیر كردند و بازگشتند. و هم در آن شب امیر اللّه داد و دیگر امرای قشون را فرمان داد كه به ضبط دروازهای كه ایشان بیرون رفته بودند و دیگر دروازههای شهر قیام نمایند، تا كسی از شهر به در نرود.
و روز چهارشنبه هشتم ماه چون علم ظهور خسرو سیارگان، مانند رایت منصور خاقان صاحبقران از افق فیروزی برافراختند، حضرت جهاندار گیتیستان به دروازه میدان فرموده و در عیدگاه بنشست و آن دروازه از دروازههای شهر جهانپناه است و در مقابل حوض خاص واقع شده و در آنجا بارگاه زده و بار داده، سادات و قضات و اكابر و اشراف كه در شهر بودند مجموع به درگاه عالمپناه شتافتند و عزّ بساطبوس دریافتند، و فضل اللّه بلخی- كه نایب ملّو خان بود- با سایر اهل دیوان دهلی، خاك آستان سلطنت آشیان را سرمه دیده اقبال ساختند، و جماعت سادات و علما و مشایخ به شاهزادگان و نویینان «4» توسل جسته، امان خواستند. امیرزاده پیر محمد و امیر سلیمان شاه و امیر جهانشاه و دیگر امرا، در هنگام مجال، حاجت ایشان را عرضه
______________________________
(1). ع: هودرایی؛ الف:- هودرانی.
(2). الف: كه در جانب جنوبی دهلی واقع است بیرون رفته.
(3). ع:- والدین.
(4). ع:- و نویینان.
ص: 936
داشتند. مراحم پادشاهانه ملتمس ایشان را رقم قبول كشید و اهالی دهلی را امان بخشید و به رسم معهود توق فتح آیت با نقارهها به بالای دروازه برآوردند و طنطنه بشارت فتح و فیروزی از حصار فیروزهكار سپهر بگذرانیدند و جهت ضبط تاریخ، این نظم ثبت افتاد 254.
[نظم]
چهارشنبه هشتم، مه ربیع دومگرفت خسرو صاحبقران دهلی را
«ز فتح شاه «1»» كه مجموع بشمری تاریخشود معین و خورشید بود جدیآرا
تو باژگونگی كار هندوان بنگرز شدتی كه به ایشان رسید سال «رخا» «2»
«ز فتح شاه» و «رخا «3»» هریكی است هشتصد و یكخود این نهفته نماند ز رأی اهل ذكا
ز آبیاری نصرت «4» به باغ دولت «5» شاهبه سال «خار «6»» گل فتح هند شد بویا و مجموع پیلان را آراسته و كرگدن آنچه بود از شهر بیرون آوردند و به درگاه اسلامپناه حاضر گردانیدند و پیلان همه به رسم خاكبوسی سر بر زمین نهادند و مانند جمعی كه امان خواهند به یكباره نعره برداشتند و صد و بیست پیل كوهپیكر جنگی به تحت تصرف بندگان حضرت درآمد. و بعد از مراجعت، بعضی از آن به شاهزادگان به ممالك فرستاد، و بعضی به سمرقند آوردند، از آن جمله دو زنجیر به تبریز بردند و یكی به شیراز و پنج زنجیر به هرات و یكی به شروان پیش شیخ ابراهیم و یكی به ارزنجان به طهرتن.
و روز آدینه دهم ماه مذكور، مولانا ناصر الدین عمر مأمور گشت كه با دیگر اكابر و
______________________________
(1). یعنی عدد 801.
(2). همان عدد 801.
(3). ع: ذخایر.
(4). ع: دولت.
(5). ع: نصرت.
(6). همان عدد 801.
ص: 937
اشراف- كه ملازم پایه سریر اعلی بودند- به شهر درآیند و خطبه را به القاب همایون «1» حضرت صاحبقران بیارایند و پیشتر معهود آنجا چنان بود كه در خطبه نام فیروز شاه و دیگر سلاطین گذشته یاد میكردند و حكم «اذا جاء نهر اللّه بطل نهر معقل» 255 آن رسم را رقم نسخ كشیده، خطبه به نام مبارك حضرت صاحبقران زیب و زینت یافت و لا غرو.
خطیب منبر نه پایه افلاك خطبه ممالك هفت اقلیم به نام خجستهفرجام آن پادشاه گردونغلام آراسته بود و منشی دیوان، و جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ «2» منشور خلافت روی زمین به اسم جلالت آیین آن جمشید اسكندر تمكین موشّح ساخته، دبیران لطایفنگار و منشیان فصاحتشعار بلاغت آثار ذكر فتوحات نامدار به قلم مشكبار آورده، خبر آن بشارت بزرگ را به مسامع اهالی هر بلاد و دیار رسانیدند و آوازه غزوات و صیت مآثر و مقامات حضرت صاحبقران در اطراف و اكناف جهان و اقطار بحر و برّ از كران تا كران كیهان انتشار یافت.
[نظم]
جهان شد پرآوازه فتح شاهز هرجانبی تا به یكساله راه
فزود اهل اسلام را خرّمیدل مشرك از خوف و خشیت غمی
از آن اهل ایمان به امن اندراندكزو كافران خون دل میخورند و بیتكچیان دیوان برحسب فرمان قضا جریان به شهر درآمدند و مال امانی توجیه كرده، محصلان به تحصیل آن مشغول شدند. و چون صبح فیروزی از افق اقبال برآمده بود و عروس مراد در بزم امانی و آمال جلوهگر شده اركان دولت و ندیمان بزم عشرت، زمزمه این ترانه از پرده دولتخواهی، در هنگام مجال، به ساحه جلال میرسانیدند كه،
[نظم]
همان به كه چون بگذرد روز رزمهمی تازه گردد شبستان بزم
خوش آید چو دشمن پذیرد شكستبر دوستداران به عشرت نشست
______________________________
(1). ع:- همایون.
(2). فاطر/ 39.
ص: 938 زمانی ز شغل جهان بگذریمبه مرجان پرورده، جانپروریم
به رسم فریدون و آیین كیستانیم داد و دل از رود و می تا خاطر همایون حضرت صاحبقرانی به نشاط عیش و كامرانی فرمود و نهال فرح و شادمانی در ریاض حصول امانی نشو و نما نمود و از نسیم باده مشكبوی، مشام بهجت و سرور معطّر گشت و از صفای جام خسروانی نزهتگاه جمعیت و حضور، منوّر شد و در آن بزم دلگشای فرحافزای عاطفت حضرت صاحبقران پرتو نوازش و تربیت بر تفقّد احوال شاهزادگان و امرا و اركان دولت انداخت و همه را به جزایل مواهب پادشاهانه و جلایل عطایا و منح بیكرانه، بلندپایه و سرافراز ساخت و صدای سرود قوپوزچیان خوش الحان، زهره رامشگر را به نشاط درآورده، ساز طرب را به این ترانه دلنواز بنواخت.
[نظم]
كه ای صاحبقران دادگستربه فرمان تو بادا هفت كشور
غمی باد آنكه او شادت نخواهدخراب آنكس كه آبادت نخواهد
سری كز طوق تو جوید خداییمباد از بند بیدادش رهایی
مبادا بیتو هفت اقلیم را نورغبار چشمزخم از دولتت دور روز پنجشنبه شانزدهم ماه فوجی از لشكریان بر در دروازه دهلی جمع شده بودند و چون سباع شكارجوی- كه در گله گور و آهو افتد و مانند عقاب شكوهمند كه قصد مرغان ضعیف به بنیت كند- بر مردم حمله میبردند و متعرض رعایا میشدند. حكم جهان مطاع به صدور پیوست كه امرای عظام به منع آن طایفه اقدام نمایند، اما چون ارادت قدیم به تخریب آن بلاد و تعذیب اهالی آن تعلق گرفته بود، اسباب آن دست فراهم داد.
از آنجمله در اثنای آنحال، حضرت عالیات چلپان ملكآغا و دیگر خواتین به عزم تماشای هزار ستون- كه ملك جونه در جهانپناه احداث نموده بود- به شهر درآمدند و امرای دیوان اعلی و بتكچیان مثل جلال الاسلام و دیگر اهل قلم، به در دروازه نشسته بودند و توجیه مال امانی نسق میكردند، و هم در آنحال، چند هزار
ص: 939
سوار از لشكریان كه برات قند و غله داشتند رو به شهر نهادند و یرلیغ واجب الاتّباع نفاذ یافته بود كه هریك از امرا جماعتی از اهالی آن نواحی- كه یاغی شده بودند و به شهر گریخته- بگیرند و بدین سبب نیز غلبهای در اندرون ریختند و چون گروهی انبوه از لشكریان در شهر جمع آمدند، جوقجوق هندوان گبر «1» در شهرهای دهلی از سیری «2» و جهانپناه و دهلی كهنه دست تمرّد دراز كردند و جنگ و معارضه آغاز نهادند و خلقی بسیار از آن بیدینان خانهها و مالهای خود را آتش زدند و خویشتن را با زنان و فرزندان بسوختند. لشكریان دست تسلط و استیلا به غارت و تاراج برگشادند و باوجود جسارت و بیادبی هندوان و بدفرصتی ایشان، امرا دروازهها ببستند تا لشكر بیرون به اندرون نتوانند آمد «3» و خرابی بسیار واقع نشود، لیكن در آن شب جمعه، قریب پانزده هزار مرد از سپاه ظفرپناه به اندرون حصار بودند، و از اول شب تا روز، غارت میكردند و آتش در خانهها میزدند، و در بعضی مواضع گبران بیباك به محاربه و قتال قیام مینمودند.
علی الصباح كه از تركتاز خسرو سیارگان، بنه هندوی شب داج به كلی عرضه تاراج گشت، تمام سپاه به شهر درآمدند و غوغای لشكر برخاست و در آن آدینه هفدهم ماه، غارت عام اتفاق افتاد، و بیشتر محلات جهانپناه و سیری را بغارتیدند و روز شنبه هژدهم نیز بر همان وتیره بگذشت و هر نفری از لشكریان كما بیش صد و پنجاه كس از مرد و زن و كودك اسیر كرده، بیرون آوردند، چنانكه ادنی كسی را بیست نفر برده بیش به دست آمده بود و سایر غنایم و فتوحات از انواع جواهر و لآلی به تخصیص یاقوت و الماس و اصناف اقمشه و رخوت و نفایس گوناگون و ظروف و اوانی زر و نقره و نقود بیحد و شمار از تنگههای علائی و غیر آن، نه چندان بود كه شرح شمهای از آن به سفارت كلك دو زبان در حیّز بیان آید. از جمله بیشتر جواری كه اسیر كرده بودند یارهها و خلخالهای زر و نقره در دست و پای داشتند و تا انگشتهای پای به انگشتریهای قیمتی آراسته بودند، و به نبات و
______________________________
(1). ع:- گبر.
(2). سعادتنامه، ص 121: سری.
(3). ع: نیاید.
ص: 940
ادویه و عقاقیر و نظایر آن خود كسی التفات نمیكرد. و روز یكشنبه نوزدهم ماه به دهلی كهنه پرداختند و بیشتر هندوان بیدین به آن شهر گریخته بودند و در مسجد جامع جمع شده و مدافعه و قتال را آماده گشتند. امیر شاه ملك و علی سلطان تواچی با پانصد مرد مكمل متوجه آنجا شدند و به ضرب تیغ جهاد جانهای دشمنان دین و بدخواهان دولت را در قعر دوزخ مأوی دادند و از سر هندوان، برجها به اوج كیوان رسید و از تنهای ایشان طعمه ددان و مرغان آماده و مهیا گشت.
[نظم]
ز بس خون كه از كشتگان شد روانمحیط بلا گشت هندوستان
ز بس كشته كافتاد بر یكدگرهمه كوه شد بوم و بر سربهسر
بلی «1» شومی كفر و ظلم و خطابرآورد از آن خطّه دود فنا و چون هم در آن روز تمام دهلی كهنه را غارت كردند، اهالی و سكان آن دیار آنچه زنده بماندند در قید اسار و ربقه تسخیر گرفتار و اسیر گشتند. چند روز متواتر اسیران را از شهر بیرون میآوردند و هریك از امرای تومانات و قوشونات جوقی را میگرفتند و از ایشان چندین هزار اهل حرفت و پیشهوران بودند، برحسب فرموده چنان مقرر شد كه از ارباب صناعت و حرفت كه ملازمان و چاكران خاصّه بیرون آورده بودند، بعضی به شاهزادگان و آغایان و امرا كه به سعادت ملازمت استسعاد داشتند قسمت نمایند و بعضی به جهت دیگر شاهزادگان و آغایان كه در مستقرّ دولت خویش بودند به نوكران ایشان سپارند. و چون همت عالی حضرت صاحبقران به كلك «نیّة المؤمن خیر من عمله» 256 بر لوح ضمیر نگاشته بود كه در دار السلطنه سمرقند مسجدی جامع از سنگ تراشیده بسازد- چنانكه شرح آن خواهد آمد- اشارت علیّه صدور یافت كه مجموع سنگتراشان را جهت خاصه شریفه ضبط نمایند.
و از ملاحظه وقایع این داستان مخدره مضمون وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ
______________________________
(1). ع: بسی.
ص: 941
بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ «1» در نظر بصیرت اصحاب خبرت و كمال جلوه مینماید، چه باوجود آنكه عفو پادشاهانه رقم امان بر عنوان حال آن مردم نكوهیده مآل كشیده بود و در آن خطّه، خطبه به عزّ «2» القاب همایون- كه دیباچه دیوان امنوامان عالم و عالمیان بود- آرایش یافته، چون هدف مهم ارادت ازلی خلاف آن بود، به واسطه آنكه جمعی سیاهروی تیرهرای بدكیش، پای جسارت از حد خویش فراتر نهادند و از سر طغیان و عدوان، دست تعرض به عساكر گردونمآثر دراز كردند، قضیه به آن انجامید كه شمهای گزارش پذیرفت «3».
[نظم]
دانی كه حساب كار چون استسررشته ز دست ما برون است
چون كار به اختیار ما نیستبه كردن كار، كار ما نیست وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ «4» و وضع این سه شهر كه ذكر كرده شد چنان افتاده كه سیری محفوف است به سوری مدور، و دهلی كهنه به سوری مثل آن بزرگتر است از سیری، و از سور سیری كه به جانب مشرق مایل به شمال واقع است تا به سور دهلی كهنه كه از طرف غربی است مایل به جنوب، از دو جانب بارو كشیدهاند، و آن را جهانپناه میگویند، و از دهلی بزرگتر است، و از سیری سه دروازه به جهانپناه گشاده است، و چهار دروازه به بیرون، و جهانپناه سیزده دروازه دارد، شش از جانب شمال مایل به غرب و هفت از جانب جنوب مایل به شرق، چنانچه از دهلی كه عبارت از این سه شهر است، سی دروازه به بیرون گشاده است- و اللّه اعلم «5».
گفتار در نهضت همایون حضرت صاحبقران مظفرلوا از دهلی و توجه نمودن به دیگر مواضع هندوستان به نیّت غزا
حضرت صاحبقران بیهمال، مدت پانزده روز به سعادت و اقبال، در دهلی
______________________________
(1). رعد/ 11.
(2). ع: فرّ.
(3). ع: یافت.
(4). حج/ 41.
(5). الف،- و اللّه اعلم.
ص: 942
توقف فرموده، پرتو ماهچه رایت فتح و ظفر زنگزدای آیینه شمس و قمر و محاسن سلطنت و كشورگشایی، غیرتافزای روان جمشید و اسكندر، انتظام و التیام امور دولت و كامگاری به عون عنایت حضرت باری برهان صدق «من كان للّه كان اللّه له» و حسن حال اعوان و انصار نصرت آثارش از فنون فتوحات و غنایم و كثرت جمع هرگونه نفایس و كرایم مفسّر آیت، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ «1» مالك الملك، بخشندهای كه در دولتسرای تُؤْتِی الْمُلْكَ «2» فیض رحمت او گشاید و همان در به روی جباران به مسمار تَنْزِعُ الْمُلْكَ «3» كمال حكمت او بندد.
[نظم]
خداوند خورشید و گردنده ماهفروزنده تاج و تخت و كلاه
كسی را كه خواهد برآرد بلندیكی را كند سوگوار و نژند و چون دهلی بالتمام از تبعه سوءعقاید و قبح افعال و اعمال اهالیش به حكم وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ «4» خراب شد و از كمال تسلط و استیلای عساكر گردونمآثر، آثار فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً «5» به ظهور پیوست، حضرت صاحبقران از برای قلعوقمع اهل شرك و طغیان عازم دیگر مواضع هندوستان گشت و هنگام نهضت همایون، اشارت علیّه صدور یافت كه سادات و قضات و علما و مشایخ در مسجد جامع جهانپناه جمع آیند، و از ملازمان خاص یكی را بر ایشان داروغا گماشت تا نگذارد كه از جنبش سپاه ظفرپناه گرد زحمت و ملالی بر دامن روزگار آن طایفه گرامی نشیند. و روز چهارشنبه بیست و دوم ربیع الآخر سنه احدی و ثمانمایه، وقت چاشت «6» سلطانی بعون اله از ظاهر جهانپناه كوچ فرمود و به طالع سعد و بخت فیروز در فیروزآباد- كه از شهر تا بدانجا سه كروه است- نزول فرمود و ساعتی در آنجا توقف كرده، متنزّهات آن موضع «7» را به نظر احتیاط درآورده و در مسجد فیروزآباد كه بر كناره آبجون از سنگ تراشیده
______________________________
(1). آل عمران/ 174.
(2). آل عمران/ 26.
(3). آل عمران/ 26.
(4). اسراء (بنی اسرائیل)/ 16.
(5). اسراء (بنی اسرائیل)/ 16.
(6). ع: چاشتگاه.
(7). الف، ع: مواضع.
ص: 943
برافراختهاند، دوگانهای از برای یگانه بیانباز به صدق و نیاز بگزارد و شكر سپاس نعم الهی- كه از اندیشه و قیاس بیرون بود- به ادا رسانید. و چون به سعادت سوار گشته از دروازه فیروزآباد بیرون فرمود «1»، سید شمس الدین از سادات ترمد و علاء الدین نایب شیخ كوكری- كه پیش از این از معسكر ظفرمآب به رسالت به طرف ولایت لهاور «2» و شهر كوتله رفته بودند- برسیدند و عرضه داشتند كه بهادر نهار «3» حاكم آن خطّه سر انقیاد بر خط فرمان نهاده و كمر خدمتكاری بر میان جان بسته، روز جمعه به شرف خاكبوس درگاه عالمپناه مستسعد خواهد شد. و چون از آنطرف جهاننمای به قرب وزیرآباد نزول فرمود، ایلچیان دو طوطی سفید- كه بهادر نهار «4» در صحبت ایشان فرستاده بود- به عزّ عرض رسانیدند. و آن دو طوطی از عهد سلطان «5» تغلق شاه بازمانده بودند و مدتها در مجالس سلاطین سخنوری و شكرخایی كرده، خاطر خطیر آن حضرت به آن تحفه گرامی كه به مزیت تكلّم از سایر حیوانات عجم امتیاز یافته، در فضای فضایل انسانی طیران مینمودند، تفأل فرمود و وصول آن هدیه همایون آثار را در آن حال مبارك دانست،
[مصراع]
«كه فرّخ بود فال فرّخ زدن»
257 و از دهلی تا به وزیرآباد نهضت نموده و از آبجون عبور فرموده، شش كروه راه پیمود، و در موضع مودوله فرود آمد. و روز آدینه بیست و چهارم از مودوله روان شده و شش كروه قطع كرده، موضع كته مضرب خیام نزول گشت، و در آن روز بهادر نهار «6» و پسرش قلتاش با پیشكشهای شایسته و تحفههای بایسته به درگاه سپهر اشتباه آمدند و به سعادت بساطبوس فایز گشته، مراسم بندگی و خدمتكاری به تقدیم رسانیدند، و به تربیت و نوازش پادشاهانه، بلندپایه و سرافراز گشتند و روز شنبه «7» بیست و پنجم از كته نهضت نموده، مرحله باغ بت از وصول رایت
______________________________
(1). ع: آمد.
(2). ع:- لهاور؛ م:- ولایت لهاور- همان شهر لاهور امروزین است.
(3). ع: بهار.
(4). ع: بهار.
(5). ع:- سلطان.
(6). ع: بهار.
(7). الف، م: سهشنبه.
ص: 944
نصرتشعار رشك باغ در بهادر و غیرت بتخانه فرخار گشت، و مسافت میان این دو موضع شش كروه است و روز یكشنبه بیست و ششم از باغ بت كوچ كرده و پنج كروه راه بریده موضع اسار- كه میان دو آب است- معسكر ظفرقرین شد و دو روزی در این منزل توقف افتاد.
گفتار در فتح قلعه میرت
چون از قلعههای مشهور كشور هند قلعه «1» میرت بود، حضرت صاحبقران روز یكشنبه بیست و ششم ماه ربیع الآخر رستم طغایبوغا و امیر شاه ملك و امیر اللّهداد را در موضع اسار به در آن حصار فرستاد. و ایشان روز سهشنبه بیست و هشتم از آنجا خبر فرستادند كه الیاس اوغانی و پسر مولانا احمد تهانهسری و صفی گبر و با جماعتی گبران به قلعه میرت تحصن نمودهاند و ایل نمیشوند و محاربه و قتال را آماده گشته، میگویند كه پادشاه ترمشیرین «2» به در این قلعه آمد و نتوانست گرفت.
حضرت صاحبقران را آن سخن بر خاطر مبارك گران آمد و از نسبت قصوری كه به ترمشیرین خان كرده بودند خشمناك شد، و فی الحال به نفس مبارك روی قهر و انتقام به سوی آن تیرهرایان شقاوتفرجام آورد و در همان روز سهشنبه وقت نماز پیشین به سعادت و اقبال سوار شد و با ده هزار مرد براند و شب در میان كرده بیست كروه مسافت قطع فرمود و روز چهارشنبه بیست و نهم ماه وقت نماز پیشین رایت جهانگشای سایه وصول به ظاهر قلعه میرت انداخت، و در زمان، فرمان قضا جریان به نفاذ پیوست كه امرای قوشونات هریك برابر خود نقب فروبرند، و چون شبهنگام شد، در مقابل هر برجی و بارهای ده گز و پانزده گز نقب بریده بودند.
گبران از مشاهده آن حال سراسیمه و حیران شدند و از غایت وهم و هراس، نیرو و توان از تن و روان ایشان برفت و مانند صید ضعیفبنیه- كه چون حمله شیر غرّان بیند، خشك برجای بماند- دست و پای ایشان از كار بیفتاد. روز دیگر امیر اللّه داد
______________________________
(1). ع:- قلعه.
(2). ع:+ خان.
ص: 945
با قوشون خود- كه به وفادار اشتهار داشت و از قوچینان بودند- به دروازه قلعه آمدند و زمزمه تكبیر و تهلیل غازیان، بازگشت قول مسبّحان قلعه فیروزه حصار افلاك شد، و فی الحال یكی از نوكران او سرای نام پسر قلندر- كه شیر بیشه شجاعت و مردی بود- پیشتر از همه، كمند بر كنگره قلعه بینداخت و به بالای باره برآمد و بعد از آن دیگر بهادران و دلاوران چون آفتاب در سرطان به اوج حصار برآمدند، و بیتوقف رستم برلاس- كه رستم به قیاس او زالی بودی- سرداران قلعه، الیاس اوغانی و پسر تهانهسری را چون سگان، گردنبسته، به درگاه اسلامپناه آورد. و صفی گبر- كه از كلانتران آن حصن بود- در جنگ كشته شده بود و به آتشی كه به خطا میپرستید، به سزا معذّب گشته. و روز پنجشنبه غره جمادی الاول، سلاخ غیرت «1» دین اسلام تیغ جهاد به مصقل توفیق تیز كرده، پوست حیات «2» از سر ضلالت باقی گبران كه در آن قلعه بودند دركشید و مجموع به گذار «3» آب تیغ به آتش دوزخ پیوستند و زن و فرزند ایشان، برده اسلام گشت و برحسب فرموده آتش در نقبها انداختند و بروج و باره آن حصار از صلابت نیران قهر سرفرازی گذاشته،
[مصراع]
«خاكسان «4» با زمین برابر شد»
و این فتح در سلك دیگر فتوحات ارجمند افزود، و زبان روزگار، تهنیتگزار به این نظم آبدار، ترنّم نمود.
[نظم]
زمان تا زمان از سپهر بلندبه فتحی دگر باش فیروزمند
همه شب كه مه طوف گردون كندچراغ ترا روغن افزون كند
همه روزه خورشید با تاج زربه پایین «5» تخت تو بندد كمر و در این واقعه با آنكه از مواقف و مآثر حضرت صاحبقران حرفی از دیوانی و قطرهای از عمانی پیش نیست، اگر نیكو تأمل میرود، شمهای از جلایل احوال و
______________________________
(1). م:- غیرت.
(2). ع:- حیات.
(3). الف:- به گذار.
(4). الف: خاكشان.
(5). ع: پایان.
ص: 946
كرایم اخلاق پادشاهانه آن حضرت به ظهور میپیوندد، چه همینكه از گبران نقل كرده شد، كه این قلعه را ترمشیرین خان نگشاد، از علوّ همت و صفای نیّت فرمود كه: «خدای تعالی گشادن آن بر ما آسان گرداند». و از غایت غیرت و حمیت، بیتوقف روی توجه به انتقام بیادبان آورد و چنان حصاری كه مثل ترمشیرین خانی «1» را فتح آن دست نداد، یك فوج از سپاه بیكرانش به یك زمان بگشادند، به نوعی كه پیش از انداختن حصار، از سر قوت و استظهار، روز روشن، آشكارا به بارو برآمدند و نهایت آثار شوكت و اقتدار از مخلوق همین مقدار تواند بود و مزیدی بر این متصور نه لِمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ «2» و باوجود این خصال حمیده و آداب پسندیده، به مرتبهای كه پیش از فتح قلعه اشارت علیّه صدور یافته بود، كه تهدیدنامهای به اهل حصار نویسند و به قانون سنت، ایشان را به راه راست دعوت نموده، از صدمات قهر بترسانند. و از قلم منشی در حال تحریر آمده بود كه: «ما را با پادشاه «3» ترمشیرین «4» چه نسبت است» 258. و چون هنگام عرض، آن كلمه خوانده شد، خاطر مبارك از آن عبارت بههم برآمد و با جمعی كه نویسنده را گفته بودند كه بر آن منوال نویسد، خطاب و عتاب فرمود و به زبان ادب راند، كه:
«ترمشیرین خان بر ما سابق و فایق است». و به حقیقت از جلایل فواید ضبط تواریخ، ثبت امثال این لطایف است كه با چنان رفعت و علوّ منزلت و سعت اسباب و بسطت مملكت صفای مشرب عذب اخلاق، از شورانیدن دیو غرور و شیطان پندار تغییرپذیر نگشت، تا سعادتمندان صاحبتوفیق، قدوه و اسوه خویش سازند و از میامن آن به مراتب بلند و مناقب ارجمند فایز گردند.
[نظم]
دلا تا بزرگی نیاری به دستبهجای بزرگان نباید نشست
بزرگیت باید، بدین درس رسبه یاد بزرگان برآور نفس
______________________________
(1). م: خان.
(2). مؤمن (غافر)/ 16.
(3). ع:- پادشاه.
(4). ع:+ خان.
ص: 947
گفتار در غزوه دریای گنگ با جماعت گبران
چون قضیه قلعه میرت به فتح و فیروزی تمام سرانجام شد، صاحبقران گیتیستان در همان پنجشنبه غره جمادی الاول فرمان داد كه امیر جهانشاه با لشكر جوانغار، به عزم غزا متوجه بالا آبجون شوند، و گبران آن طرف را تاخت كنند و با بیدینان آن نواحی وظایف فریضه جهاد به تقدیم رسانند. و ایشان به امتثال امر مبادرت نمودند و آغرقها را به عهده امیر شیخ نور الدین تعیین فرمود، كه ضبط كرده، از كنار آب قراسو عزیمت كند و رایت جهانگیر در كنف حفظ ملك قدیر به جانب دریای گنگ روان شد. مسافت میان قلعه میرت و دریای گنگ چهارده كروه بود. در اثنای راه امیر سلیمان شاه به موكب ظفرقرین پیوست و همت عالینهمت، جهاد با گبران آن نواحی و حوالی وجهه قصد ساخته، شش كروه راه رفتند، و موضع منصوره مركز اعلام نصرتشعار گشت و شب در آنجا توقف افتاد. و اول صبح آدینه نهم «1» ماه به عون اله، كوچ كردند و موكب دریا شكوه، محیط مثال به جانب دریای گنگ روان شد و وقت طلوع- كه آفتاب، نور پیروزی بگسترد- به موضع پیروز نور «2» رسیدند و از برای تفحص محلی كه از آب توان گذشت، سه كروه راه رفتند. چاشت سلطانی، به سر گذار آب رسیدند، اما پایاب نداشت كه همگنان به سهولت عبور توانند نمود. بعضی لشكریان سوار از آب به شناه گذر كردند، و چون صاحبقران دریانوال عزم فرمود كه از آب عبور نماید «3»، امرا كه حاضر بودند زانو زده عرضه داشتند كه: «امیرزاده پیر محمد و امیر سلیمان شاه با لشكر جوانغار به قرب پیروز نور «4» از آب گذشتند، اگر رأی ممالكآرای صواب شناسد امروز در اینطرف آب توقف نمودن مصلحت نمینماید».
آن سخن محل قبول یافت و فرمان صادر شد كه بعضی بهادران از آب بگذرند و از تومانات امیرزاده شاهرخ، سید خواجه پسر شیخ علی بهادر و جهان ملك پسر ملكت و دیگر دلاوران برحسب فرموده، از آن گذار بگذشتند و حضرت
______________________________
(1). ع:- نهم.
(2). ع:- نور؛ ظاهرا پور صحیحتر است.
(3). ع: كند.
(4). ع:- نور.
ص: 948
صاحبقران دو كروه بر ساحل دریا رفته نزول فرمود. و روز شنبه سیوم ماه از ساحل دریای گنگ كوچ كرده، بهطرف تغلقپور كه در بالا آب گنگ واقع است توجه فرموده، و از آن موضع تا تغلقپور بیست كروه بود، چون پانزده كروه راه قطع كرده شد، به مسامع علیّه رسانیدند كه در پایان آب گنگ، حشری تمام از هندوان جمع شدهاند. یرلیغ لازم الاتباع نفاذ یافت و امرای تومان مثل امیر مبشر و علی سلطان تواچی و دیگر امیران قوشونات با پنج هزار سوار روانه آنطرف گشتند و رایت نصرتشعار برقرار، به صوب تغلقپور متوجه بود و در اثنای راه، ذات همایون را- كه سلامتش سبب استقامت عالم و عالمیان بود- تغیّر مزاجی طاری گشت و در بازوی كامگار اندك مایه نفخی پدید آمد و وجع و درد بنیاد نهاد.
ملازمان به تدبیر و معالجه مشغول شدند؛ و در آنحال خبر آمد كه انبوهی عظیم از گبران بر چهل و هشت كشتی سوار شده، بر روی دریا میآیند، هر كشتیای از آن گویی پاره كوهی است از دریا «1» به ابر پیوسته، یا زنده پیلی برآشفته و در رود نیل جسته.
[نظم]
چو پیلی به میدان تك زود تابورا پیلبان باد و میدانش آب
به رفتن برآورده پر، مرغوارهمه ره به سینه خزیده «2» چو مار و همانكه بوی این خبر به مشام اطلاع آن حضرت رسید، از غایت شغف و شره به محاربه اهل شرك و عناد، و شوق به احراز فضیلت غزا و جهاد، آن ملالت مزاجی كه روی نموده بود «3» به كلی زایل شد، و از آن هیچ اثر نماند. و بیتوقف به سعادت و سلامت سوار شد، و با هزار كس از بندگان خاص كه در آن محل به دولت ملازمت فایز بودند، روی توجه فرخنده به دریا آورد، و چون از وصول آن بحر مكرمت و احسان به كنار دریا صورت مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ «4» وقوع یافت دلاوران جهادآیین و مجاهدان ظفرقرین، به مقابله دشمنان دین درآمده، بعضی بیاندیشه خود را به آب انداختند و نهنگآسا در آن بحر عمیق شناور گشته به سوی آن خاكساران
______________________________
(1). ع:- «میآیند هر كشتی ... از دریا».
(2). م: خزنده به سینه.
(3). ع:- بود.
(4). رحمن/ 19.
ص: 949
شتافتند و بعضی «1» پایان آب را فراگرفته آتش پیكار برافروختند و بر آن ملاعین بیدین از كنار آب تیرباران كردند و ایشان از غایت جهالت و ضلالت در مقام معارضه سپرها در سر كشیدند و تیر میانداختند، و آنانكه اسب را در آب انداخته، به شناه میرفتند، چون به مخالفان رسیدند، دست جلادت بر كنار كشتی زده، به اندرون درآمدند، و به عون تأیید ربانی و فرّ دولت صاحبقرانی بیشتر كشتیها را گرفته، گبران را به زخم شمشیر نیست گردانیدند، و از میان موج دریا به قعر دوزخ فرستادند، و زن و فرزند ایشان را اسیر كرده بیاوردند و برحسب اشارت،
[بیت]
تو در كشتی فكن خود را مپا از بهر تسبیحیكه خود روح القدس گوید كه بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها «2» به آن كشتیها كه گرفته بودند درآمدند، و متوجه قهر و استیصال باقی گبران شدند، و با آن مخالفان دین، ده كشتی مانده بود. در میان دریا به یكدیگر بستند، و دست جهل و تهور به جنگ برگشادند و از طرفین چون موج دریای اخضر بر روی یكدیگر برآمدند.
[نظم]
چو دریای هیجا برآورد موجبدانسان كه موجش برآمد به اوج
نهنگان جنگی چو دریا به جوشفكندند در گاو و ماهی خروش عاقبت سپاه ظفرپناه، به یاری اله، همه را به زخم تیر و ضرب شمشیر هلاك گردانیدند.
[نظم]
اگر ماهی از سنگ خارا بودشكار نهنگان دریا بود
ز كاغذ نشاید سپر ساختنپس آنگه به آب اندر انداختن
______________________________
(1). ع:- «بیاندیشه خود را ... و بعضی».
(2). هود/ 41.
ص: 950
گفتار در ذكر سه غزوه كه حضرت صاحبقران را به نفس مبارك در یك روز با گبران اتفاق افتاد
قال اللّه سبحانه و تعالی عَمَّا یَصِفُونَ «1» ألّا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ «2» مالك الملك «3»- جل و علا- كه رفع و خفض معارج و مهابط سعدا و اشقیا اثری از آثار لطف و عنف اوست و رقم عزت و مذلت بر ناصیه دولت و نكبت اهل اقبال و ادبار نگاشته خامه رضا و سخط او، در این آیت از كلام معجز نظام، اشارت بشارت انجام، كرامت فرموده كه غلبه و فیروزی «4» مخصوص والیان كشور دین و تابعان احكام شرع مستبین است. هر مؤید صاحب توفیق كه نصرت شرع و برافراختن اعلام اسلام و ویران ساختن بنیان شرك و برانداختن عبده اصنام وجهه همت عالی سازد، سزاوار لقب حزب اللّه گشته، البته بر مخالفان و معارضان مظفر گردد و غالب آید، و هر بیسعادت كه از طریق حق و جاده صواب انحراف و اجتناب جسته در تیه ضلالت و جهالت سرگردان شود، از حزب شیطان باشد و بیشك مغلوب و منكوب گردد.
[نظم]
یكی را ز گردون دهد پایگاهیكی را ز كیوان درآرد به چاه
دلی را فروزان كند چون چراغنهد بر دلی دیگر از درد داغ و از مصداق این سیاق آن است كه چون حضرت صاحبقران از غزوه اصحاب كشتی- كه در دریای گنگ بودند- بازپرداخت، همان ساعت از ساحل دریا كوچ فرموده و رایت ظفرپیكر متوجه موضع تغلغپور شد، و چون آن موضع محل نزول همایون گشت در همان شب یكشنبه چهارم ماه، چون چهار دانگ از شب بگذشت، از پیش امیر اللّه داد و بایزید قوچین و الطون بخشی كه به قراولی رفته بودند دو كس رسیدند و به عزّ عرض رسانیدند كه: «ایشان گذاری نیكو «5» پیدا كردهاند و از دریای گنگ عبور نمودهاند و در آن طرف گروهی و حشری بیشمار از كفار با استعداد فراوان و اهبت بسیار جمع شدهاند، و سردار نامبارك ایشان ملكی است مبارك خان
______________________________
(1). زخرف/ 82.
(2). مائده/ 56.
(3). م: الملوك.
(4). الف، ع: پیروزی.
(5). ع: گذار تنگ.
ص: 951
نام، رایت عناد و استبداد برافراخته و اسباب جدال و قتال آماده ساخته».
و چون شعاع شعور و اطلاع حضرت صاحبقران بر كیفیت آن احوال و اوضاع افتاد، سحرگاه- كه هنگام وزیدن نفحات لطف الهی میباشد- به نیت غزا سوار شد، بازوی كامگارش به تعویذ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ «1» آراسته و پرچم رایت نصرتشعار را مشاطه فَسَیَكْفِیكَهُمُ اللَّهُ «2» پیراسته، عوان و انصار فیروزی آثار خروش گورگه و كوس به گوش بهرام انتقام آیین رسانیدند و از بس افروختن مشعلها شب هندو نهاد ظلمانی را كسوت رومی روز نورانی پوشانیدند و آن حضرت پیش از صبح با هزار سوار از دریای گنگ عبور فرمود و یك كروه راه رفته، نماز بامداد بگزارد و به اقامت وظایف اوراد قیام نمود و مجموع سپاه ظفرپناه جبهها پوشیده، به عزم غزو و جهاد روان شدند و چون نزدیك لشكر مخالف رسیدند، مبارك خان ده هزار سوار و پیاده ترتیب داده بود و با طبل و علم و خیل و خدم «3» ایستاده،
[بیت]
سر و تاجی از دعوی انگیختهبه تلبیس رنگی برآمیخته در آن حال به خاطر خطیر صاحبقران جهانگیر- كه مطرح انوار اسرار غیبی بود- خطور نمود، كه هندوان بیدین به عدد بسیاراند و سپاه اسلام در این محل اندك و لشكرهای میمنه و میسره كه به اطراف و جوانب روانه داشتهایم، به مسافتی عظیم دورند، تدبیر جز محض توكل بر فضل خداوند خبیر قدیر نیست. و مقارن این اندیشه پنج هزار سوار از تومانات امیرزاده شاهرخ- كه پیش از این با سید خواجه و جهان ملك از آب گذشته بودند «4» و به تاخت رفته- برسیدند و به موكب همایون پیوستند، به نوعی كه اگر وعده و قراری رفته بودی برحسب فرموده وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ «5» چنان راست نیامدی و این اتفاق از غرایب الطاف حكیم كارساز و لطیف بندهنواز است.
______________________________
(1). مائده/ 67.
(2). بقره/ 137.
(3). ع: حشم.
(4). ع:- بودند.
(5). انفال/ 42.
ص: 952
[نظم]
یاری از حق بجو كه جز فضلشعقده مشكلات نگشاید
هرچه خواهی ازو طلب كه جز اوره به گنج مراد ننماید صاحبقران گیتیستان شكر و سپاس حضرت منّان به قدر وسع و امكان اقامت كرده، فرمان داد. كه امیر شاه ملك و امیر اللّه داد با هزار سوار از بندگان خاصه كه ملازم بودند به سر دشمنان رانند و اصلا كثرت و شوكت ایشان به نظر التفات درنیارند. مبارزان میدان جهاد، امر عالی را انقیاد نموده، دست توكل «1» به تیغ غزا آختند و بیاندیشه بر سر آن گبران تاختند. از قوت دولت اسلام و فرّ اقبال صاحبقران گردون غلام، ترس و نهیب در دل آن بدبختان چنان مستولی شد كه بیتوقف از مقام استكبار و ستیز رو به وادی فرار و گریز نهادند و چون طیور ضعیف هیكل از شاهین، و وحوش ناتوان از صدمه شیر عرین برمیدند و از غایت دهشت،
[مصراع]
«عنان از ركاب و فراز از نشیب»
بازنشناخته، شغالوار در جنگلها خزیدند و لشكر منصور از عقب ایشان درآمده، خلقی كثیر از آن بیدینان را به تیغ غزا بگذرانیند و زنان و فرزندان ایشان را اسیر ساختند، و لشكریان را غنیمت بسیار به دست آمد، از آن جمله گلههای گاو بود، از حیّز ضبط و شمار بیرون و از اندازه وهم و قیاس افزون.
حضرت صاحبقران ساعتی همانجا نزول فرمود، و در زمان خبر آمد كه در دامن دره كوپله- كه بر كنار آب گنگ است- گبران بسیار مجتمع شدهاند. فی الحال با پانصد سوار متوجه كوپله شد و باقی لشكریان به گرفتن غنیمت مشغول بودند. و چون موكب همایون به نزدیك آن درّه رسید، مخالفان بسیار بودند و از اعدای دین حشری عظیم جمع آمده، از امرا مثل شاه ملك و علی سلطان تواچی، باوجود قلت انصار، غازیوار غلغل تكبیر و تهلیل به فلك دوّار رسانیده، بر سر ایشان راندند و
______________________________
(1). م:- توكل.
ص: 953
به ضرب تیغ آبدار، آتش فنا در خرمن عمر كفار انداختند و آن بیدینان را با آن كثرت و غلبه مغلوب و مقهور گردانیدند و غنیمت فراوان حاصل آمد.
و در آن حال كه لشكریان به گرفتن غنیمت و ضبط آن اشتغال داشتند و زیاده از صد سوار ملازم ركاب نصرت انتساب نبودند، ناگاه گبری ملك شیخهنام با صد سوار و پیاده مانند فدائیان «1» تیغها كشیده رو به موكب جهانپناه نهادند. حضرت صاحبقران تا به دست مبارك غزا فرماید بهسوی آن گبران شتافت، و چون نزدیك آمدند، چنانچه تیر به ایشان رسیدی یكی از لشكریان تحقیق ناكرده پیش راند و بیتوقف به عرض رسانید كه این شیخ كوكری است و از جمله بندگان درگاه كه در میان سپاه ظفرپناه میباشد. آن حضرت بدینسبب روی سعادت بهطرف كوه آورد و شیخه گبر بعضی از لشكریان اسلام را تیغ رسانید. و چون حضرت صاحبقران آن حال مشاهده فرمود، عنان تكاور گیتینورد را بهسوی آن ملعون تافت و در زمان، آن گبر تنومند را كه سمت عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِیمٍ «2» داشت تیری بر شكم و شمشیری بر سر زده، از پشت زین بر روی زمین انداختند و رسن در گردن بسته، نزدیك ركاب نصرت انتساب آوردند. حضرت صاحبقران از او حال پرسید، او بهجای جواب، جان بداد و جهان از خبث وجود آن لعین و اتباع بیدینش بپرداخت و میامن اجر آن غزوه نیز قرین روزگار همایون گشت.
و در همان ساعت خبر آوردند كه دره كوپله- كه از این موضع تا آنجا دو كروه راه است- حشری انبوه و خلقی بسیار از هندوان گبر جمع شدهاند و در این مسافت بیشههاست كه از كثرت درختان و تشابك اغصان و افنان، باد سبكرو از مضایق آن افتان و خیزان بیرون رود، و از جمله نیستان بسیار بود و نیها چنان غلیظ و قوی كه اگر كسی یكی از آن را در بغل میگرفت دستها بههم نمیرسید. حضرت صاحبقران در آن روز دو نوبت متحمل مشاق «3» ركوب و اخطار شده بود و به نفس مبارك در معركه غزا اقامت فرض جهاد فرموده و هنگام آن رسیده كه زمانی بر مسند
______________________________
(1). ع:- پیاده مانند فدائیان.
(2). قلم/ 13.
(3). ع: مشقت.
ص: 954
استراحت آسایش فرماید. چون این خبر به مسامع علیّه رسید همت ملكانه ادّخار مثوبات جاودانی بر طلب راحت و تنآسانی اختیار نمود و در حال با جمعی از خواص بندگان و چندكس از امرای قوشون كه در منغلای بودند متوجه آن دره شد و چون بیشههای دشوار گذار در راه بود و هندوان كافر بسیار و لشكر حاضر اندك بودند، حضرت صاحبقران را در خاطر عاطر گذشت كه اگر در این ولا فرزند پیر محمد و سلیمان شاه میرسند از لطایف صنع پروردگار تواند بود و حالآنكه سه روز پیشتر ایشان را بر سبیل تاخت به ناحیهای دور فرستاده بود و متوقع نبود كه در این موقف حاضر آیند. چه در مقابله پیروز نور «1» از آب گذشته بودند و تصور ایشان آن بود كه رایت جهانگشای به این طرف آب «2» عبور نخواهد فرمود و در اینروز یكشنبه وقت نماز دیگر به صورتی كه در ضمیر منیر نقش بسته بود و از دریچه غیب عكسپذیر گشته، برسیدند و به موكب همایون پیوستند.
[بیت]
مگر كه لوح قضا بود رای شاه جهانكه هرچه گشت مصور در او نگشت از آن و به اتفاق به سر آن گبران راندند و زبان طاعت و دست شجاعت به ذكر تكبیر و ضرب شمشیر و رمی تیر برگشادند، و اكثر آن گمراهان را به تیغ جهاد بگذرانیدند و غنایم فراوان به دست لشكر اسلام افتاد و از الوان رخوت و انواع چهارپایان حتی شتر و گاو بسیار كه محاسب و هم تیزبین به عقد انامل، قیاس و تخمین شمار آن نتوانستی. و در آن یك روز میامن اجر سه غزوه شامل روزگار خجسته آثار حضرت صاحبقران «3» گشت، كه به نفس مبارك در مصاف كفار حاضر آمده بود و امثال این توفیق بر سبیل ندرت اتفاق افتاده باشد، به تخصیص سلاطین رفیع مقدار را.
و چون آن روز به آخر رسید و چهره روزگار چون روی هندوان و رأی تیره بیدینان سیاه شدن گرفت، و در آن بیشهها كه محل غزوه سوم بود از تنگی جای موضع فرود آمدن نبود، سپاه ظفرپناه اسلام، مظفر و منصور، با غنایم و فتوحات
______________________________
(1). ع: پور.
(2). ع:- آب.
(3). ع:- حضرت صاحبقرانی.
ص: 955
نامحصور به موقف غزوه دوم مراجعت نموده، فرود آمدند. رایت فتحآیت به اوج اقبال و فیروزی افراخته و زمانه دعای دوام ایام سلطنت و پادشاهی حضرت صاحبقران ورد زبان ساخته كه
[نظم]
ترا جاودان باد یزدانپناهبه كام تو گردنده خورشید و ماه
جهانآفرین از تو خشنود بادتن بدسگال پر از دود باد
همیشه پناهت جهاندار بادسر دشمنانت نگونسار باد
گفتار در استیصال گبران كه به دره كوپله بودند و ذكر سنگی بر شكل گاوی واقع شده در آنجا، و تعظیم گمراهان هند آن را
دره كوپله بر دامن كوهیست كه دریای گنگ از آنجا روان میگردد و پانزده كروه راه بالاتر از آن موضع سنگی است بر شكل گاوی و آب آن دریا از آن سنگ بیرون میآید، و گمراهان دیار هند آن سنگ را پرستش مینمایند چنانچه یك ساله راه از اطراف و جوانب روی توجه به این دره میآورند و بدان گاو سنگین از خری تقرب میجویند و مردگان خود را میسوزانند و خاكستر آن را همراه آورده در آن آب میریزند و آن را وسیله نجات او میدانند، و زر و نقره نیز در آن آب میپاشند و زندگان در آن آب درمیآیند و آب بر سر خود میریزند و سر و ریش میتراشند و آن را عبادتی میدانند به مثابه حج كه از اركان اسلام اهل ایمانست، و ابو نصر عتبی- رحمه اللّه- حكایت غوایت كفار هند و عقاید فاسده كه در باب این آب دارند در كتاب یمینی آورده 259، چه بعد از آنكه ناصر الدین سبكتكین و پسرش سلطان محمود سالها در هندوستان به فرض جهاد قیام نمودند و بلاد و قلاع آن دیار بهتدریج بگشودند- شكر اللّه مساعی المجاهدین و رضی عنهم- سلطان محمود در اواخر حال متوجه قنّوج شد و لشكر اسلام را به این حدود رسانید و صاحب ترجمه یمینی
ص: 956
آن غزوه را طراز مواقف و مغازی یمین الدوله محمود دانسته 260. و صاحبقران مؤید در وهله اولی كه روی همت اعلی به غزو «1» هندوستان آورد بعضی شاهزادگان و امرا را با فوجی از لشكر به راهی روان ساخت و خود با بقیه سپاه به راه دیگر متوجه گشت و هردو گروه، هرچه «2» در راه بود از بلاد و قلاع و مواضع و قری همه را مسخر ساخته و اهل كفر و ضلال را برانداخته، میرفتند تا دهلی- كه تختگاه آن ممالك است، چنانچه به تفصیل شرح داده شد- و بعد از فتح دهلی از آب گنگ عبور نموده، در این نواحی- كه سخن به ذكر آن رسیده- وظایف غزا به تقدیم رسانیدند- فسبحان الذی اید بنصره الغزاة وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ «3».
و چون در آن دره گروهی انبوه از گبران هنوز مانده بودند و اموال بسیار از مواشی و منقولات در تصرف ایشان باقی بود، روز دوشنبه پنجم جمادی الاول، خورشید رایت نصرتشعار، از افق عزیمت طلوع نمود و سپاه آسمان جنبش ستارهشمار در حركت آمده، متوجه دره كوپله شدند و چون ارادت قدیم به استیصال زمره كفر و ضلال تعلق گرفته بود، آن بدبختان به غلبه و كثرت مغرور شده، همانجا توقف نمودند و خیال محال مقابله و جدال به دماغ بیمغز راه داده، جنگ را مهیا و آماده گشتند و هنگامی كه جمشید شرقی انتساب آفتاب، سنجق ارتفاع از كرانه معركه سپهر برافراخت، لشكر اسلام یاسامشی كرده، به آن دره رسیدند. میمنه از فرّ شكوه امیرزاده پیر محمد و امیر سلیمان شاه آراسته، و میسره از شوكت و مهابت جماعتی از امرای نامدار زینت یافته، و در منغلای قول، امیر شاه ملك و دیگر نویینان رفیعمقدار، رایت مكنت و اقتدار برافراشته و چون صدای غریو گورگه و كوس و نقاره و نفیر در آن كوه و درّه افتاده و زجل «4» تهلیل موحّدان و تكبیر غازیان به آن حدود پیوست و لشكریان ظفرقرین، دریاصفت به جوش درآمده خروش برآوردند، زهره كافران خاكسار آب گشت و آتش خوف و اضطراب در خرمن ثبات و قرار آن بادپیمایان افتاد و مجموع از غایت بیم و هراس دست عجز در دامن فرار
______________________________
(1). ع: عزم.
(2). ع: آنچه.
(3). الف:- «و ابو نصر عتبی ... فوق بعض درجات»؛ زخرف/ 32.
(4). ع: آوازه.
ص: 957
زدند و به كوهها گریختند و لشكر اسلام از پی ایشان درآمده، تیغ زمردفام را از تن شبهرنگ آن تیرهرایان سیاهروی، گونه یاقوت رمّانی بخشیدند و اكثر آن بیدینان را به تیغ غزا بگذرانیدند و اندكی از آن ورطه نیم جانی بیرون بردند و پراكنده گشتند و اموال و اسباب بیحدّوشمار فتوح روزگار «1» لشكریان نصرتشعار گشت و چون آن دیار و نواحی از خبث وجود مشركان پاك شد، رایت فتحآیت در همان روز بازگشته، از دریای گنگ عبور فرمود و در ساحل دریا به اقامت نماز پیشین قیام نمود، و بر فتحهای ارجمند و نیل درجات بلند، شكر بخشاینده بیمانند به ادا رسانید، و هم در آن ساعت سوار شده، پنج كروه راه براند و در طرف زیر آب گنگ نزول فرمود، حفظ الهی در حركت و سكون، حارس و نگهبان، و فتح و ظفر در شب و روز طلیعه سپاه گیتیستان- و الحمد و المنة للّه العظیم المنان «2».
گفتار در عزم مراجعت حضرت صاحبقران از ممالك هندوستان
چون قاید قدرت كامله هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ «3» حضرت صاحبقرانی را توفیق ارزانی داشت و تأیید بخشید تا اقامت فرض جهاد را وجهه همتعالی ساخته لشكر اسلام را به دیار هند كشید و فرمان داد تا سپاه ظفرپناه چند فوج شده هر فوجی به راهی متوجه شدند «4» و از سرحد آن ممالك تا به دهلی- كه پایتخت هندوستان است- هركجا حصاری و قلعهای بود همه را تسخیر كرده، از خبث وجود گبران و بتپرستان به آب تیغ غزا پاك ساختند.
و چون از فتح دهلی و قلعوقمع مفسدان آنجا پرداخته به صرّه كشور هند درآمدند، و رسوم كفر و ضلالت از تمام سواحل دریای گنگ و دره كوپله و سایر مواضع آن حدود و نواحی برانداختند- به موجبی كه كیفیت آن به تفصیل شرحپذیر گشته- رأی عالمآرای آن حضرت- كه در آیینه حال صورتمآل استقبال مشاهده نماید و به حسن تدبیر سررشته تقدیر بازیابد- عزم مراجعت تصمیم فرمود و روز
______________________________
(1). ع:- روزگار.
(2). الف: و الحمد للّه المهیمن المنان.
(3). یونس/ 22.
(4). ع:- هر فوجی به راهی متوجه شدند.
ص: 958
سهشنبه ششم جمادی الاول به سعادت «1» و اقبال از كنار آب گنگ نهضت فرموده و عنان توجه بهطرف آغرق همایون معطوف داشت و امرا و سران سپاه هریك به مورچل خود روان شدند و فرمان همایون صادر شد كه یورتچیان بروند و آغرق را به موكب نصرتقرین رسانند. و روز «2» چهارشنبه هفتم ماه، شش كروه راه رفته نزول فرمود و میان این منزل و محل آغرقها، چهار كروه بود. و در آن موضع خبر آوردند كه در درههای كوه سوالك- كه آن را یك لك و دانگی از هندوستان مینهند- گبران بسیار از هندوان ستیزكار بدكردار جمع شدهاند.
و چون صورت این حال بر لوح ضمیر منیر صاحبقران جهانگیر نقش بست، یرلیغ عالم مطاع به نفاذ پیوست كه لشكر منصور كه در آغرقاند كوچ كرده به راه آن كوه روان شوند و آن حضرت به نفس مبارك ایلغار فرموده، به محلی كه پنج كروه مانده بود تا به كوه سوالك، در كنف حفظ اله تعالی و تبارك فرود آمد، و در آن مقام امیرزاده خلیل سلطان و امیر شیخ نور الدین از آغرق آمده، به موكب همایون ملحق شدند و امیر سلیمان شاه و دیگر امرا در موقف اخلاص و هواخواهی زانو زده عرضه داشتند كه: «اگر رایت فتحآیت به معسكر ظفرقرین مراجعت نموده، ذات بیهمال بر سریر سعادت و «3» اقبال استراحت فرماید، ما بندگان و چاكران بر سر آن هندوان تاخت بریم و به فرّ دولت قاهره دمار از روزگار ایشان برآوریم». آن حضرت جوابی فرمود كه اگر محرر كتاب مسطور به نوك خامه نور و سواد دیده حور بر رَقٍ «4» مَنْشُورٍ «5» و كتابه بیت معمور نگارد، سزاوار آید. محصلش آنكه: «به اقامت فرض جهاد قیام نمودن متضمن دو فایده است: یكی ادّخار مثوبات اخروی و یكی حصول غنایم و فتوحات دنیوی و چنانكه شما را در این وقفه نظر براین دو فایده است، ما را نیز مطمح نظر همت، نیل سعادت سرمدیست و نعیم باقی از برای خود و جمع فواید مآلی و منافع حالی از برای لشكریان كه ملازمند» و لا غرو.
ملاحظه حال زیردستان نمودن آیین پادشاهان دادگستر است و مرحمت فرمودن درباره ضعفا و مساكین از خصال ستوده سلاطین عدلپرور.
______________________________
(1). ع:- جمادی الاول به سعادت.
(2). ع:- روز.
(3). ع:- سعادت و.
(4). ع: ورق.
(5). قرآن كریم اشاره است به: طور/ 3.
ص: 959
[بیت]
دادگر زی ز انكه اندر آفتاب روز حشرسایه حق بر پادشاه دادگر خواهد فكند و هم در آن روز حكم صادر شد كه امیر جهانشاه- كه از امرای جوانغار بود و پیش از این به هفتهای بهطرف بالا آبجون به تاخت رفته- بیاید، و با دیگر امرا به احراز فضیلت غزو كفار فایز و بهرهور گردد و امیر جهانشاه برحسب فرمان به درگاه اسلامپناه شتافت.
گفتار در تاخت فرمودن به كوه سوالك
حضرت صاحبقران روز شنبه دهم ماه جمادی الاول به عزم تاخت كوه سوالك سوار شد و در آن دره رایی بود بهروزنام، و به حقیقت تیرهرایی بود بد روز و بدفرجام؛ خلقی بسیار جمع كرده و حشری بیحدوشمار «1» فراهم آورده و به حصانت كوه و محكمی جای مغرور شده و فریفته پندار گشته. عساكر گردونمآثر از میمنه امیرزاده پیر محمد و امیر سلیمان شاه و از میسره امیرزاده سلطان حسین و امیر جهانشاه و در هراول قول امیر شیخ نور الدین و امیر شاه ملك و سایر امرای برانغار و جوانغار و قلب، دست جلادت و زبان سعادت به غزو كفار و تسبیح ملك جبار گشاده، روی به آن گمراهان نهادند و حضرت صاحبقران در دهانه «2» آن دره، چون كلمه توحید در دهان منافقان غره نزول فرمود و توقف نموده و فرّ افسر فرقدسایش همه را قوت دل و نیروی بازو افزوده، در زمان، تیغ غازیان سراندازی آغاز نهاده و زاغ كمان مجاهدان عقابان جانشكار را پرواز داد. خنجر زمردشكل الماسفعل را دل و دیده گمراهان نكوهیدهفرجام نیام شد و تمام سنگ و خاك آن دره از خون هندوان شبه رنگ لعلفام گشت «3».
[نظم]
تن كافران، خاك شد زیر نعلز خون، سنگ آن دره مجموع لعل
نهال سنان را ز نصرت بهارز سرهای گبران برآورده بار
______________________________
(1). م: بیشمار.
(2). ع: دهنه.
(3). ع: شد.
ص: 960 ز بس گبر كافتاد و دیگر نخاستشد آن درّه با قله كوه راست
ز بس خون كه از زخمداران چكیدز هندوستان خون به جیحون رسید آخر الامر همای ظفر در سایه رایت اسلام، بال فیروزی برگشاد و حزب شیطان و آن زمره كفر و ضلال نیست و ناچیز شده غنایم فراوان از اموال و برده و مواشی و غیر آن، ضمیمه دیگر فتوحات غازیان و مجاهدان شد، و اشارت علیّه از موقف مرحمت و عاطفت پادشاهانه صدور یافت كه از مردم قویحال كه هریك سیصد و چهار صد گاو گرفته بودند، بعضی بازستده بر مردم ضعیف بخش كنند، و از میامن آن نصفت و بندهپروری آحاد و افراد لشكریان از سوار و پیاده، خرد و بزرگ مجموع از آن غنایم و فتوحات بهرهمند گشتند و هیچكس محروم نماند و شب یكشنبه- كه جمشید شرقی تبار خورشید به شبستان مغرب خرامید- حضرت صاحبقران به وثاق امیرزاده پیر محمد نزول فرمود و منزل شاهزاده از آن حسن اتفاق، غیرت نهم رواق فیروزه طاق گردون گشت، و روز یكشنبه بامداد
[بیت]
چو خورشید تابنده بنمود چهردر باغ بگشاد گردان سپهر رایت منصور از آن مرحله روان شد و به سعادت و اقبال به اردوی همایون رسید، به موضع بهره- كه از نواحی بكری بود- مشهور به ولایت میاپور، و روز دوشنبه دوازدهم ماه «1» از بهره كوچ كرده، چهار كروه راه برفتند و در موضع شقسار «2» ساوه اتفاق نزول افتاد و به سبب بسیاری غنیمت- كه لشكریان ظفرقرین را جمع آمده بود و نقل آن به آهستگی میسّر میشد- هر روز زیاده از چهار گروه راه رفتن تعذری داشت. روز سهشنبه سیزدهم ماه از آنجا نهضت نموده، موضع كندر «3» معسكر سپاه نصرتپناه گشت، و مسافت میان این دو منزل چهار كروه نزدیك بود.
ابلق ایام رام و خنگ فلك برحسب مراد خوشلگام، و حفظ ملك علام در جنبش و آرام، به هر منزل و مقام حارس ذات سپهر احتشام- و الحمد للّه علی تتابع الافضال و دوام الانعام.
______________________________
(1). م:- ماه.
(2). ع: ساز.
(3). ع: كندز.
ص: 961
گفتار در مواقف غزوات كه در حد دیگر از كوه سوالك در بیشهها واقع شد
روز چهارشنبه دهم جمادی الاول كه خسرو سیارگان از بحر مغرب و خفا عبور نموده، به جانب «1» دیگر از افق رایت طلوع و ظهور برافراخت، حضرت صاحبقران از موضع كندر نهضت فرمود و از آبجون عبور نموده، حدی دیگر از كوه سوالك را مركز رایت كشورگشا ساخت. و همان روز به مسامع جلال رسانیدند كه در آن حدود یكی از رایان هند- رتننام- ندای دعوت درداده و كمند احتشاد درانداخته و خلقی كثیر از مجوس و اصناف هندوان از اطراف و جوانب بههم پیوستهاند و در ربقه ایالت و حكومت او درآمده و به كوههای منیع و بیشههای حصین پناه جسته، كه از غایت بلندی كوه شعاع بصر از نشیب آن به فراز نمیرسد، و از غلبه درختان بیشه، پرتو آفتاب و ماه از بالا به زمین نمیافتد، چنانكه در حصانت و محكمی از كوه و بیشه مازندران گذشته است، و جز به درخت بریدن و راه پیدا ساختن، به آنجا درآمدن ممكن نیست.
حضرت صاحبقران در چنان محلی با خطر و جنگلی پرحذر، چندان توقف نفرمود كه شب بگذرد، و هم در شب پنجشنبه پانزدهم ماه فرمان داد كه امرای قوشونات، مشعلها افروخته و لشكرها مرتب ساخته، روان شدند و به بریدن و انداختن درخت و پیدا ساختن راه دست جلادت برگشادند. و به فرّ دولت قاهره در آن شب دوازده كروه مسافت راه ساخته و گذار پیدا كرده، قطع كردند و چون برق خاطف از آن بیشهها بگذشتند، و روز پنجشنبه پانزدهم ماه- كه خسرو سیارگان، رایت زرنگار در اطراف قاف لاژوردی مطاف، برافراشت- اعلام ظفر فرجام اسلام به میان دو كوه- كوه سوالك و كوه كوكه- رسیده بود و سر به عیوّق افراخته، و رای رتن در آن محل میمنه و میسره را به رسم و آیین تزیین داده بود و با اتباع و اشیاع جنگ را آماده گشته و اسباب جدال و قتال مهیا ساخته؛ اما همانكه صدای «2» طنطنه
______________________________
(1). ع: به جایی.
(2). ع:- صدای.
ص: 962
گورگه و كوس و نفیر و برغو در آن كوهسار افتاد و خروش «1» زمزمه تكبیر و تهلیل غازیان به گوش كفّار فجّار رسید، اركان ثبات و قرار ایشان تزلزل یافت و بنیان طاقت و اصطبار آن گمراهان انهدام پذیرفت و بیتوقف، عنان عجز و اضطرار به راه هزیمت و فرار داده طریق گریز پیش گرفتند. امرای قوشونات و لشكریان پیروزی سمات، از پی ایشان روان شدند و به تیغ آبدار و سنان آتشبار دمار از روزگار كفّار فجّار برآوردند و اكثر آن خاكساران بادپیما را به شمشیر جهاد گذرانیده، به آتش دوزخ و لَبِئْسَ الْمِهادُ «2» فرستادند و چندان اموال و اسباب از صامت و ناطق به دست غازیان و مجاهدان افتاد كه نطاق نطق از احاطه به ذكر آن قاصر بود، چه هر یك از لشكریان، صد سر و دویست سر گاو، و ده نفر و بیست نفر برده گرفته بودند.
و هم در آنروز در برانغار، امیرزاده پیر محمد و امیر سلیمان شاه به درهای دیگر اقامت فرض جهاد به تقدیم رسانیده بودند و مورچه شمشیر را از حبّة القلب كافران طعمهای بسزا داده و غنیمت بسیار به دست لشكر اسلام افتاده و در جوانغار، امیر جهانشاه علیحده به دره دیگر تاخت برده بود و بسی از هندوان بیدین را به تیغ غزا گذرانیده، اما غنیمتی چندان به دست لشكریان درنیامده بود. و شب آدینه لشكرهای میمنه و میسره مجموع به موكب همایون پیوسته، در میان دو كوه فرود آمدند.
خرمن كفر سوخته و كار اسلام ساخته، چهره دولت افروخته و رایت اقبال افراخته.
روز آدینه شانزدهم ماه صاحبقران گیتیپناه از آن دره- كه در میان دو كوه بود- باز به كوه سوالك درآمد و از آن منزل تا ولایت بكركوت «3» پانزده فرسخ بود، و در آن دره چندان جنگل استوار بود كه در حیّز و حصر و احصاء نیاید و محكمی كوه تا غایتی كه وهم تیزرو را عروج بر آن ممتنع و محال نماید. در آن بیشهها كثرت گبران تیرهرای و هندوان ظلمتافزای، زیاده از آنكه صورت كمیّت آن در آیینه خیال چهره گشاید. حضرت صاحبقران از برای قلعوقمع كافران، درآمدن به چنان
______________________________
(1). ع:- خروش.
(2). قرآن كریم اشاره است به آیات مختلف: بقره/ 206؛ آل عمران/ 12 و 197.
(3). ع: نگركوت بهكر (- بكر) نام ناحیهای است در هند و كوت به معنای قلعه.
ص: 963
جایهای خطرناك اختیار فرمود و چون لشكر جوانغار كه ضبط آن به عهده امیر جهانشاه بود و لشكر خراسان دو «1» روز پیشتر رفته از غنیمت اندك چیزی یافته بودند، فرمان قضا جریان به نفاذ پیوست كه ایشان پیشتر به غزا روند و تاخت كنند.
و در آن روز صاینتمور، قراول بود. چاشتگاه سلطانی به موكب ظفرپناه شتافت عرضه داشت كه غلبه گبران و حشر هندوان بیش از آن است كه تصور توان كرد. آن حضرت به نفس همایون «2» بایستاد و لشكر جوانغار و سپاه خراسان برحسب فرموده به تاخت بردن و غزا كردن مبادرت نمودند و دایره كردار به مركز كارزار محیط گشته، دست جلادت به قهر و قتل هندوان برگشودند و به صاعقه شمشیر جهاد، خرمن حیات اهل شرك و عناد سوخته، غنیمت فراوان و عدّت و اهبت بیپایان فراهم آوردند و همان روز وقت نماز پیشین از قشون امیر شیخ نور الدین و علی سلطان تواچی خبر آمد كه از طرف دست راست درهای است و در آنجا از گبران حشری جمع شده كه از هرچه تصور نمایند افزونست و چندان مواشی و مراعی دارند كه از حدّ ضبط و شعار بیرون. حضرت صاحبقران در زمان، عنان یكران گیتینورد- كه بر صبا و شمال پیشی میگرفت- به صوب آن درّه معطوف داشت و فرمان داد كه امیر شیخ نور الدین و علی سلطان تواچی بر سر آن گمراهان رانند.
ایشان برحسب فرمان روان شدند و تیغ جهاد در نهاد آن بدبختان نهاده، سیل خون از هر طرف روان گردانیدند، و رایت نصرتشعار بر قله «3» كوه افراخته شد تا میامن اقبال صاحبقران، قرین روزگار مجاهدان شود و فتح و ظفر- كه پیوسته دست به فتراك دولت روزافزون زدهاند- شامل حال غازیان گردد.
[بیت]
هركجا رو نهاد موكب شاهنصرتش بود همعنان همه راه و آن حضرت از آن قله كوه نظاره میفرمود كه شیران بیشه شجاعت و مبارزان میدان جلادت در آن دره پیاده درآمده، چگونه داد جهاد میدهند، و زمره كفر و
______________________________
(1). م:- رو؛ الف: آن.
(2). ع: مبارك.
(3). ع: قلعه.
ص: 964
ضلال را به چه نوع سزا در كنار روزگار مینهند. و چون اكثر آن ملاعین بیدین از ضرب تیغ غازیان ظفرقرین بر خاك هلاك افتادند و بقیة السیف خسته و جسته رو به گریز نهادند، لشكر منصور با غنایم نامحصور بازگشتند، و به سعادت زمینبوس مستسعد شده، به نوازش و تربیت پادشاهانه اختصاص یافتند. و از جمله، چندان مراعی و مواشی غنیمت گرفته، آورده بودند كه شرح شمهای از آن در حیّز حصر و بیان نگنجد. حضرت صاحبقران از كمال مرحمت تا وقت نماز شام در آن بالای كوه توقف نمود و اشارت فرمود كه از لشكریان هركه غنیمت نیافته باشد او را نصیبی بدهند و بهرهور گردانند. و چون غنایم بیش از اندازه بود، هركس آن مقدار كه ضبط میتوانست كرد به تحت تصرف درآورد و آن شب در آن دره فرود آمدند.
عون ربانی در جمیع احوال حارس و نگهبان و حفظ یزدانی در گاهوبیگاه یزكدار و پاسبان. و در آن بیشهها و جنگلها حمدونه «1» بسیار بود و چون شب میشد میآمدند و چیزهای لشكریان میبردند. ظفرنامه ج1 964 گفتار در مواقف غزوات كه در حد دیگر از كوه سوالك در بیشهها واقع شد ..... ص : 961
و در عرض یك ماه از ابتدای شانزدهم جمادی الاولی كه رایت جهانگشای در میان دو كوه بود- كوه سوالك و كوه كوكه- تا غایت شانزدهم جمادی الآخر كه سایه وصول بر نواحی جمو انداخت، بیست غزوه معتبر با طوایف كفّار و مشركان و گبران و بتپرستان اتفاق افتاد- كه شرح تفاصیل آن به اطناب میانجامد- و در این مدت سی روز، هفت قلعه از معظمات قلاع كشور هند- كه هریك در حصانت و محكمی خیبری بود- از فرّ دولت قاهره مفتوح گشت و آن قلاع هفتگانه- كه در استواری با سبع الطباق «2» چرخ، پهلوی مبارات میزد- همه به یك فرسخی و دو فرسخی یكدیگر واقع بود، و مردم هر قلعه مخالف اهالی دیگر قلاع. و اكثر سكان آن مواضع در ایام سلاطین از اهل جزیه بودند و در این مدت سر از ربقه انقیاد اهل اسلام كشیده و از التزام جزیه رجوع نموده، لاجرم به حكم شریعت غرّا خون و مال ایشان هدر بوده و هباء و محاربه با ایشان از قبیل جهاد و غزا.
______________________________
(1). حمدونه به معنای میمون، بوزینه.
(2). اشاره است به آیه سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً؛ نوح/ 15.
ص: 965
و یكی از آن قلعهها قلعه شیخو بود از خویشان ملك شیخ كوكری، كه اهالی آنجا به وسیله جمعی مسلمانان- كه در میان ایشان بودند- قدم در دایره متابعت نهادند و ظاهرا گردن انقیاد به طوق بندگی و فرمانبرداری بیاراستند. اما دلایل نفاق و علامات خبث اندرون، از صفحات احوال ایشان لایح و روشن بود و چون مال امانی بر ایشان انداختند و از مجاری اوضاع آن گمراهان مخایل غدر و فساد تفرّس میرفت، یكی از بندگان درگاه كه رأی صایب را با شجاعت كامل در سلك انتظام كشیده بود، در باب انتزاع سلاح از آن گروه بیفلاح، فكری لطیف انگیخته، مقرر گردانید كه اجناس به وجه مال امانی بستانند، و نازل جامهای «1» و كهنه كمانی كه اندك ثمنی داشت قیمتی گران بر آن نهاد، و آن روزبرگشتگان هر سلاح كه داشتند مجموع بیرون آوردند و بفروختند و بدین حسن تدبیر هیچ سلاح در دست ایشان نماند و بعد از آن حكم واجب الامتثال صدور یافت كه چهل نفر گبر در سلك خدام هندو شاه خازن- كه یكی از بندگان درگاه جهانپناه بود- درآیند، و بدانواسطه آن بدبختان از جاده مطاوعت انحراف جستند و بعضی مسلمانان را به قتل آوردند و بر ذمت همت غازیان لشكر اسلام انتقام آن بیباكان شقاوتفرجام واجب گشت.
مجاهدان كفرسوز روی جلادت به تسخیر آن قلعه آوردند و آن را فتح كرده، دو هزار گبر به تیغ غزا بگذرانیدند و دود استیصال از خانومان ایشان به سقف دوداندود آسمان رسانیدند و از جمله آن قلاع قلعه ملك دیوراج بود و پنج قلعه دیگر كه مجموع
[مصراع]
«به نیروی اقبال صاحبقران»
به اندك زمانی مسخّر گشت «2» و آن دیار از خبث وجود مشركان و بیدینان پاك شد و بنیان شرك و بتپرستی انهدام یافته، مراسم و شعایر «3» شرع مطهر به ظهور پیوست و اساس دین و دولت رسوخ و استحكام پذیرفت- و الحمد لله علی تواتر نعمائه «4» الظاهرة و الباطنة.
______________________________
(1). ع:- جامهای.
(2). ع: به صورت یك مصراع نوشته شده است:
مسخر شد آنها به اندك زمان. (3). ع: شعار.
(4). ع: آلائه.
ص: 966
گفتار در مواقف غزوات حضرت صاحبقرانی در نواحی جمو
باری سبحانه و تعالی كه از كمال قدرت بازوی نیروی مجاهدان میادین دین «1» را به تعویذ تأیید وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ «2» تقویت بخشید و بر منشور سعادت حامیان حوزه اسلام توقیع رفیع فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ «3» كشیده، عنایت بینهایتش صاحبقران گیتیستان را به مزید توفیق و تأیید مخصوص گردانیده بود و قامت اقبالش را خلعت گرانمایه نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ «4» پوشانیده، لاجرم در هر موقف كه آن مؤید پاكاعتقاد رایت سعی و اجتهاد برافراخت، همای نصرت، بال سعادت گشاده، در سایهاش آشیان ساخت و در هر معركه كه مركب جهاننورد را به جولان درآورد جنود فتح و وفود فیروزی، عنان در عنان نهاده، همراهی كرد.
و چون همت عالی از غزوات حدود «5» كوه سوالك و اطراف و اكناف آن فراغت یافت و ضمیر منیر از كفایت این مهم بپرداخت، روز یكشنبه شانزدهم ماه جمادی الآخر رایت نصرتشعار از مواضع منسار در ضمان حفظ و تأیید پروردگار نهضت نمود و شش كروه راه قطع كرده، در مقابل قریه بایله- كه از نواحی جمو است- نزول فرمود، و در همان روز امیر شیخ محمد ایكوتمور و مبشر و از تومان امیرزاده خلیل سلطان، اسمعیل برلاس متوجه قریه بایله شدند.
اهالی آن موضع مردم دلاور بودند و جنگلهای محكم داشتند، چپرها در كناره جنگل ترتیب كرده، مقابله و مقاتله را آماده گشتند و رایت عصیان و عناد برافراشتند. مبارزان لشكر اسلام خواستند كه بیدرنگ به جنگ مبادرت نمایند و بر آن كافران حمله كنند، در آنحال از موقف جلال كس آمد و فرمان رسانید كه محاربه موقوف دارند تا روز دیگر كه لوای نصرتانتما، سایه توجه بر آن صوب اندازد. و روز دوشنبه هفدهم ماه، حضرت صاحبقران گیتی «6» گشای بر تكاور جهانپیمای سوار شد و سپاه ظفرپناه صفها كشیده، میمنه و میسره و قلب و جناح بیاراستند و
______________________________
(1). ع:+ نبوی.
(2). صافات/ 173.
(3). مائده/ 56.
(4). صف/ 13.
(5). ع:- حدود.
(6). م: كشور.
ص: 967
غلغل «1» تكبیر و تهلیل به مسامع ساكنان صوامع افلاك رسانیدند. و ملاعین بیدین را از مجرد استماع طنطنه كوس و نقاره و غریو خروش لشكر غزاكاره ظفریاره، زهره «2» چاك و جگر «3» پاره گشت و بیتوقف دیه را گذاشتند در بیشهها گریختند و شغالوار در جنگلها پنهان شدند. بهادران جهادآیین، چپرها برداشته در مقابل جنگل بایستادند تا لشكریان از سر فراغت و امن خاطر به دیه درآمده، علوفه و علفه «4» بسیار به دست آوردند و مایحتاج لشكر اسلام مرتب و مهیا گشت و همان روز از آن موضع روان شده، چهار گروه مسافت بریده، فرود آمدند و هم در آن روز اولجهتمور تونقتار «5» و فولاد و از جمله امیرزاده رستم و معتمد زین الدین- كه از دهلی به رسم رسالت بهطرف كشمیر رفته بودند و در صحبت ایشان احكام لازم الاتّباع به نام شاه اسكندر 261 والی آنجا نفاذ یافته بود- در آن منزل با ایلچیان شاه اسكندر به اردوی اعلی رسیدند و عرضه داشتند كه شاه اسكندر احرام بندگی بسته، روی نیاز به قبله اقبال و كعبه آمال آورده بود و به موضع جبهان رسیده و در آن مرحله مولانا نور الدین- كه از جانب او به رسالت آمده بود- به وی پیوست و تقریر كرد كه امرای دیوان اعلی مقرر فرمودهاند كه سی هزار اسب و صد هزار درست زر هریك به وزن دو مثقال و نیم از كشمیر نسق نمایند، و به جهت امتثال آن امر بازگشت تا بعد از اتمام آن مهم، دیگرباره متوجه شود و به احراز سعادت بساطبوس فایز گردد.
و چون این معنی به سمع عالی رسید، رای عالمآرای آن را نپسندید و رقم ارتضا بر آن نكشید و بازخواست فرمود كه: «شاه اسكندر را تكلیف مالایطاق كردهاند و زیاده از اندازه وسع ولایت او طلب داشته. به نور عقل كه چراغی رخشان و اختری درفشان است روشن و هویداست كه از هر مملكتی مبلغی مطالبت باید نمود كه درخور سعت و فسحت آن باشد تا شرایط نصفت و عدالت مرعی ماند». رسولان صدق خدمتكاری و طاعتگزاری شاه اسكندر به عزّ «6» عرض همایون رسانیدند و
______________________________
(1). ع: غلغله.
(2). ع: جگر.
(3). ع: زهره.
(4). ع: غلّه؛ الف:+ و علوفه.
(5). ع: قورونقتار.
(6). ع:- به عزّ.
ص: 968
كمال اخلاص او در غلامی و فرمانبرداری بازنمودند. عاطفت پادشاهانه شامل حال او گشته، فرمود كه به هیچ بازنماند و به زودی متوجه شود.
روز سهشنبه هژدهم ماه، ایلچیان شاه اسكندر و معتمد زین الدین را به صوب كشمیر روانه ساختند، قرار بر آنكه چون بیست و هشت روز از آن تاریخ بگذرد، به لب آب سند رسیده باشد. و در این منزل به دامن كوه دیهی بود، گروهی انبوه در آنجا بودند. لشكریان ظفرقرین بدان موضع تاخت بردند و هندوان تیرهروان از خان و مان گذشته دیه را به دست خویش آتش زدند و به پای اضطرار راه فرار سپردن گرفتند و مضمون یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ «1» صورت حال آن ملاعین گشت. لشكریان اسلام از آن دیه علفه «2» و علوفه فراوان برداشتند و در همان روز دو دیه دیگر را- كه به آن نزدیكی بود- وقت نماز پیشین بتاختند و بسی غله و سایر اطعمه از آن مواضع نقل كردند و در آن راه، اراتمور را- كه از بندگان درگاه بود- زخم تیر رسید، و روز چهارشنبه نوزدهم ماه از آن منزل كوچ كرده، در مقابله قصبه جمو اتفاق نزول افتاد و مسافت چهار كروه راه بود، و در این منزل و مراحل قریب چهار فرسخ راه مزارع و كشتزار بود، متصل به یكدیگر، چنانچه خوید چهارپایان عساكر گردونمآثر به آسانی حاصل میشد. و در آن چراگاهها علفخوار كردند و روز پنجشنبه بیستم ماه، رایت نصرتپناه متوجه قصبه جمو شد و در آن دره كه منبع آب جمو است درآمد و لشكر منصور چند نوبت از آن آب بگذشتند، و در دامن كوه بهطرف دست چپ، قصبه جمو بود و در دست راست قریه منو، و در این دو محل هندوان قویهیكل پردل جاهل بودند و كوهها و جنگلهای در غایت محكمی و استواری داشتند، چنانچه بدانجا درآمدن از محالات مینمود. و آن بدبختان، زنان و فرزندان خود را به كوهها فرستادند و رای ایشان با جمعی از هندوان كافر جاهل متهور- كه حریص بودند به اندك «3» زحمت حیات از سر خود باز كنند و به جان میكوشیدند كه جان را به باد فنا بردهند- به موضعی حصین از كوه
______________________________
(1). حشر/ 2.
(2). ع: غله.
(3). ع: با آنكه.
ص: 969
پناه برده بودند و ایستاده، و چون سگ- كه در وقت طلوع ماه به آواز آید- نعره میزدند و تیر میانداختند.
رأی عقدهگشای حضرت صاحبقران- كه هنگام تدبیر، نسخه لوح تقدیر بود- خواست كه آن مدبران بیباك را به نوعی در دام تسخیر آورد كه سپاه اسلام را از آن ددصفتان دیوسیرت آسیبی نرسد. فرمان داد كه ایشان را به حال خود بازگذاشته متعرض نشوند و قریه منو را تاخت كنند. لشكر منصور برحسب فرموده، دیه را غارت كردند و گاه بازگشتن به قصبه جمو درآمدند و به جهت علوفه و علفه، غله بسیار برداشتند و اشارت علیّه به صدور پیوست كه چند قوشون مرد جلد در كمینجایهای جنگل پنهان شده، توقف نمایند و رایت ظفرپناه با سپاه روان شد، و روز آدینه بیست و یكم ماه از آب جمو گذر كرده، چهار گروه راه براند و مزرعهای در كنار آب جناوه مضرب خیام نزول گشت و در آن مقام چهار فرسخ در چهار فرسخ كشتزار بود و علفخوار.
چون موكب همایون از دره جمو و منو نهضت فرمود، هندوان روباهصفت به تصور آنكه بیشه از شیران كارزار تهی مانده، از بیغولههای جنگل بیرون آمدند، غافل از آنكه چند قوشون از سپاه نصرتقرین در كمین منتظر انتهاز فرصتاند. ناگاه آن بهادران جلادتآیین از كمین، چون شیر «1» عرین «2» بیرون آمدند و بر آن گمراهان بیدین حمله آوردند و بسیاری از ایشان را به تیغ جهاد بگذرانیدند، و از تومان امیر شیخ نور الدین، دولت تمور تواچی و حسن ملك قوچین، رای جمور را با پنجاه گبر دیگر دستگیر كرده، به ساحت درگاه اسلامپناه آوردند. حضرت صاحبقران شكر و سپاس آفریدگار زمین و آسمان- كه فروزنده چراغ دولت موحّدان و سوزنده خرمن شوكت مشركان، ارادات بیعلت اوست- بجای آورد و زبان ستایشگزارش گوش امرا را به جواهر این كلمات بیاراست، كه: «زهی قادر باكمال كه این گبران متكبر متهور كه دیروز در مقام غرور و سركشی به هیچ آفریده التفات ننمودند، امروز همه را گردن بسته مسخر و مقهور لشكر اسلام گردانید». و آن فتح را از فیض فضل
______________________________
(1). الف:- شیر.
(2). ع:- از كمین چون شیر ژیان.
ص: 970
ذو الجلال دانسته، اصلا تدبیر صایب و سعی جمیل خویش در میان ندید. هرآینه برگزیدهای كه دیده بصیرتش، از سرمه توفیق روشنایی یافته باشد، هرچه واقع گردد از آثار قدرت مسبّب الاسباب داند- تعالی شأنه- نه از سبب.
[نظم]
دروغ است كین وهم كوتاهبینفلك را نهد كارساز زمین
زمین و فلك چون منش بندهاندبه تسلیم خدمت سرافكندهاند در زمان آن بدبختان را مقید و مسلسل ساختند و بر خاك مذلت و خذلان انداختند، و رای جمو را در جنگ زخمی رسیده بود، جهت مصلحت استخلاص مال و رعایت غبطه لشكر اسلام او را علاج كردند و به انذار و تبشیر و بسی وعد و وعید سعادت اسلام دریافت و هرچند برحسب آنكه إِنَّكَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ «1» مقرر است كه،
[بیت]
به بیدیده نتوان «2» نمودن چراغكه جز «3» دیده را میل نبود به باغ اما چون زبان را به كلمه توحید بیاراست و گوشت گاو- كه در پیش آن خران و در كیش آن جمع پریشان حرام است- به موافقت مسلمانان بخورد، به حكم قضیه «و نحن نحكم بالظاهر و اللّه یتولی السرایر» به تشریف و نوازش سرافراز گشت و به موجب التماس او شرط رفت كه او را رعایت فرمایند و در سایه حمایت نگاه دارند. روز یكشنبه بیست و سوم ماه هم در آن منزل توقف افتاد، تا عساكر منصور كه به ولایت لهاور رفته بودند، به اردوی اعظم ملحق شوند.
ذكر قضیه شهر لهاور و شیخه كوكر «4»
در همان منزل خبر آمد كه شاهزادگان و امرا كه برحسب فرمان متوجه آنطرف شده بودند، بلده لهاور را مسخر كردهاند و مال امان را استخلاص مینمایند و شیخه
______________________________
(1). قصص/ 56.
(2). ع: كه نتوان به بیدین.
(3). ع: بی.
(4). الف: كوكری.
ص: 971
كوكر را- كه آخر كار او موافق اول حال نیامد- هم گرفتهاند. آری بسیار كس در مبادی امور، جمال حال را به زلف و خال مكر و احتیال بیارایند و در فرجام از قبح فعال و زشتكرداری شرمساری برند، و بسی مردم در ابتدای امر چهره بندگی و خدمتكاری به گلگونه فرمانبرداری و طاعتگزاری برافروزند و عاقبت چون آینه امتحان در میان آید، سیاهرویی و زردرخساری كشند.
[شعر]
لكلّ إلی شأو العلی حركاتو لكن عزیز فی الرجال ثبات
روز عروسی شود شانه حكایت كندهركه به موی دروغ زلف نهد بر عذار به تخصیص در حضرت صاحبقرانی كه نقش نگین پادشاهی و طراز خلعت فرمانروایی او «راستی رستی» باشد هركه در این دولت روزافزون قدم اخلاص به راستی نهد، البته كعبه مقصودش مطاف ساعی امید گردد، و هركه در جاده خدمت این اقبال بیانتقال، اندیشه كجی به خاطر راه دهد از تیه خسارت و خذلان جاودان نجات نیابد.
[رباعی]
پرسید ز من یكی كه این ره چونستگر راست روی مبارك و میمونست
ور ز انكه نه بر طریق شایسته رویافزون ز هزار نیزه بالا خونست حال آنكه شیخه كوكر هم در اوایل این یورش «1» فرخندهمآل به سعادت ملازمت موكب گیتیگشای فایز شد و از نوازش و تربیت پادشاهانه بلندپایه و سرافراز گشت، به حیثیتی كه در حدود هندوستان هركجا هندوان بدو توسل نمودند كه ما از اتباع و اشیاع شیخه كوكریم، ایشان را غارت نكردند و اسیر نگرفتند، و در میان دو آب دریای گنگ و دریای جون اجازت طلبید كه به ولایت خود رود و ساوری نسق كرده، در لب آب بیاه- كه آن را آب لهاور نیز خوانند- به معسكر ظفرپناه پیوندد. و چون رخصت یافته، به مقام خود بازگشت، بساط نشاط بگسترد و مجلس عیش و
______________________________
(1). ع: یرش.
ص: 972
عشرت بیاراست و میعادی كه در چنان موقفی مقرر كرده بود، رقم نسیان بر آن كشید، و باوجود خلف وعده- كه اظهر علامات نفاق است- عدم مبالات و بیباكی شعار روزگار شقاوت آثار خود ساخت، و جماعتی از بندگان درگاه كه از طرف ماوراء النهر میآمدند به آنجا رسیدند، مثل مولانا عبد اللّه صدر و هندو شاه خازن و دیگران- كه به تربیت «1» یكی از ایشان پای رفعت بر ذروه جاه و جلال میتوانست نهاد- به هیچیك التفات ننمود و از مضمون اشارت
[نظم]
دست مدار از كمر مقبلانسر مكش از خدمت صاحبدلان
خار كه همصحبتی گل كندغالیه در دامن سنبل كند غافل ماند و لا غرو؛
[بیت]
گلیم بخت كسی را كه بافتند سیاهسفید كردن آن نوعی از محالات است 262 لاجرم فرمان قهرمان قهر نفاذ یافت كه ولایت او را غارت كنند و او را گرفته بیاوردند وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْكَفُورَ «2».
و روز دوشنبه بیست و چهارم ماه، موكب نصرتپناه از آب جناوه عبور نموده و پنج كروه راه قطع كرده نزول فرمود. و در آن روز نوكران امیرزاده میرانشاه از تبریز رسیدند و خبر سلامتی شاهزاده و فرزندان و سایر چاكران و دولتخواهان كه در آن جانب بودند آوردند، و اخبار بغداد و مصر و شام و روم و دشت قبچاق و حال قلعه النجق به عزّ عرض رسانیدند. و روز سهشنبه بیست و پنجم، چندی از ضعفای «3» لشكریان در آب غرق شدند، مرحمت حضرت صاحبقران فریادرس بیچارگان گشت و حكم واجب الامتثال صدور یافت تا اسبان و اشتران خاصه شریفه به بازماندگان دادند و ایشان را بر آن سوار ساخته، به سلامت بگذرانیدند.
[مصراع]
«هركه با نوح نشیند چه غم از طوفانش»
263
______________________________
(1). الف، ع: ترتیب.
(2). سباء/ 17.
(3). م: ضعیفان.
ص: 973
و در آن روز هندو شاه خازن را بهطرف دار السلطنه سمرقند روانه داشت تا بشارت قرب وصول رایت فیروزیشعار به مسامع انتظار اهالی آن دیار برساند. و هم در آن روز نوكر امیرزاده پیر محمد عمر شیخ، از فارس آمد و مژده سلامت آن شاهزاده رسانید و از استقامت احوال مملكت و جریان امور بر وفق ارادت خبر داد، و بیلاكها و تبركات از جمله شمشیرهای مصری و غیری آن معروض داشت. و روز چهارشنبه بیست و ششم ماه از كنار آب جناوه كوچ كرده و شش كروه راه رفته در بیابان فرود آمدند. و در آن روز یكی از ایلچیان تبریز را به دار الملك سمرقند فرستاد تا بشارت رساند، كه متعاقب رایت جهانگشای چون روح كه سوی كالبد خرامد و چون نسیم بهار كه جان در تن روزگار دمد، به مستقر سریر سلطنت و اقتدار خواهد رسید و فرزندان كامگار كه منظور نظر عنایت حضرت آفریدگاراند هرچند زودتر به استقبال شتابند. و هم در آن روز رأی عالمآرای بر آن قرار گرفت كه پیشتر از عساكر منصور از دریای دندانه عبور فرمانید، بنابراین مبادرت نمود و مسارعت فرمود.
[بیت]
منزل وصل چون شود نزدیكآتش شوق تیزتر گردد روز پنجشنبه بیست و هفتم ماه به سعادت نهضت فرمود و شش كروه راه قطع كردند و در كنار جنگل بر سر تلی محفه حضرت صاحبقرانی محفوف به حفظ و تأیید ربانی فروگرفتند و در آن روز شیری در آن مرغزار پیدا شد. بهادران لشكر ظفر قرین از هر طرف بر آن صید تاختن آوردند و از میان امرا، امیر شیخ نور الدین پیشتر و دلیرتر از همه بتاخت و به حمله پیلافگن آن شیر را بینداخت. و در اثنای اینحال امیرزاده پیر محمد و امیرزاده رستم و امیر سلیمان شاه و امیر جهانشاه از لهاور بازگشته، به معسكر همایون رسیدند، بر غزوات اقدام نموده و هندوان بیدین را به تیغ جهاد سر از تن دروده و غنیمت فراوان حاصل كرده، به عزّ بساطبوس فایز شدند و غنیمتها به رسم تقوز و پیشكش به محل عرض رسانیدند. صاحبقران
ص: 974
دریانوال در زمان هریك از بهادران را كه ایستاده بودند انعام فرمود، از جمله نظر التفاتش بر محمد آزاد افتاد و او را مشمول عنایت بیدریغ گردانیده، جامه خاصه و تركش خاصه با بند زر ارزانی داشت، و در میان اقران و امثال بلندپایه و سرافراز گشت.
اعاظم و اكابر جهان چشم امید بر آن داشتند كه به یك التفات از نظر تربیت آن حضرت مشرّف شوند، تا بخت بلند، سایه بر حال ایشان اندازد، و اساطین سلاطین دوران، عمری ترصّد مینمودند كه به حسن اهتمامی از آن درگاه عالمپناه اختصاص یابند، تا همای دولت، ایشان را در زیر بال سعادت گیرد. ادنی «1» شخصی كه ملحوظ نظر التفات صاحبقران گیتیستان شد بر ملوك زمین و خسروان زمان فایق آمد.
[بیت]
ذرهای كز هوای او برخاستز آفتابش گذشت پایه «2» قدر و هم در آن روز یرلیغ لازم الاتّباع به نفاذ پیوست كه امرای جوانغار و برانغار و سایر امرای قوشونات هریك به راهی معین به محل و مسكن خویش «3» بازگردند و مجموع شاهزادگان و نویینان و امرای تومانات و هزارجات و قوشونات هریك را به اندازه قدر و رتبت به خلعتهای گرانمایه نوازش فرمود، و شاهزاده پیر محمد جهانگیر را به كمر مرصّع و تاج خاص اختصاص بخشید و از اعیان ممالك هند، جماعتی كه اقبالآسا ملازم موكب جهانگشا بودند، از امرا و سادات همه را به صنوف عواطف پادشاهانه مخصوص گردانید و تشریفات فاخر پوشانیده، یرلیغها كرامت فرمود و رخصت مراجعت ارزانی داشت. و خضر خان 264 كه سارنگ او را گرفته بود و در قلعه بند كرده و او گریخته به بیانه از ولایات دهلی پیش اهودن- كه ملك مسلمان بود- رفته و چون رایت نصرتشعار سایه سعادت بر آن دیار انداخت، به رهنمونی توفیق، روی اخلاص به درگاه عالمپناه آورده بود و به دولت زمینبوس استسعاد یافته و ظفرآسا ملازم موكب جهانگشا گشته، در این ولا عاطفت
______________________________
(1). ع: آری.
(2). م: سایه.
(3). ع: خود.
ص: 975
پادشاهانه او را «1» به مزید عواطف اختصاص بخشیده، ایالت ولایت مولتان را به او تفویض فرمود.
و چون در آن حدود شكارگاهی بود، چون عرصه همت كریمان با طول و عرض، و در آنجا شیر و ببر و كرگدن و كوتهپای و آهوی پیسه و گوزن كبود و سایر انواع شكاری بسیار بود و اصناف طیور مثل طاووس و طوطی و دیگر مرغان گوناگون بیحدوشمار، نشاط شكار در دامن عزایم خسروانه آویخت و داعیه صید از خاطر همایون سر برزد و برحسب فرمان، عساكر ذرهشمار آفتاب اقتدار چندین هزار به جرگه روان شدند و بعد از آنكه شیران بیشه شرك و ضلالت و پیلافكنان بیدای «2» كفر و جهالت را كه أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ «3» وصف حال ایشان است در معارك جهاد و مواقف غزا بسیار انداخته بودند، به عزم شكار حیوانات عجم برنشستند و به نخجیر وحوش بیشه و صحرا و طیور و پرندگان فضای هوا رغبت نمودند.
[نظم]
برون جستند بازان سبكخیزبه خون صید كرده چنگ را تیز
درآمد جنگل شاهین به تاراجنه طوطی ماند بر بالا نه درّاج
ره بط، باز تیزآهنگ میزدپر طاووس شاهین چنگ میزد و چندان شكاری در آن بیشه و صحاری به عون باری بینداختند كه نه پای یقین پیرامن قیاس و تخمین میگشت و نه دست گمان بر دامن حصر و شمار آن میرسید «4» و از جمله كرگدن فراوان از ضرب تیغ و سنان بهادران بیجان شدند «5»، با آنكه كرگدن از كمال قوت به حیثیتی است كه اسب را با سوار به شاخ زده میاندازد و چرم او چنان صلب و محكم است كه زخم انواع اسلحه مثل شمشیر و پیكان و غیر آن بهندرت در آن كارگر میشود.
و روز آدینه بیست و هشتم ماه، چون از صید فارغ شدند هشت كروه راه براندند و به موضعی كه آن را جبهان «6» گویند و سرحد كشمیر است، كشتزاری در غایت نزاهت و خرمی،
______________________________
(1). الف:- كه سارنگ ... او را.
(2). ع: بادیه.
(3). اعراف/ 179.
(4). ع:- «و نه دست گمان ... میرسید».
(5). ع: گشت.
(6). م: اجبهان؛ سعادتنامه: جهان.
ص: 976
[مصرع]
«صافی ز هر كدورت همچون ضمیر «1» عاقل»
مضرب خیام نزول گشت